form

base info - اطلاعات اولیه

form - فرم

noun - اسم

/fɔːrm/

UK :

/fɔːm/

US :

family - خانواده
formation
تشکیل
transformation
دگرگونی
reformer
اصلاح طلب
reform
اصلاح
reformation
اصلاحات
reformist
تبدیل کننده
transformer
بی شکلی
formlessness
بی شکل
formless
فرم
form
تبدیل
transform
بدون شکل
formlessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [form] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • all the millions of different life forms on the planet today


    همه میلیون ها شکل مختلف زندگی روی کره زمین امروزی

  • forms of transport/government/entertainment


    اشکال حمل و نقل / دولتی / سرگرمی


  • یکی از شایع ترین انواع سرطان

  • Swimming is one of the best forms of exercise.


    شنا یکی از بهترین ورزش هاست.

  • Along with talking and singing, drawing must be the oldest form of communication.


    در کنار صحبت کردن و آواز خواندن، طراحی باید قدیمی ترین شکل ارتباط باشد.

  • the infinitive form of the verb


    صورت مصدر فعل


  • این بیماری می تواند چندین شکل مختلف داشته باشد.

  • The training programme takes the form of a series of workshops.


    برنامه آموزشی به صورت مجموعه ای از کارگاه ها برگزار می شود.

  • We need to come to some form of agreement.


    ما باید به نوعی توافق برسیم.


  • کمک به شکل پول بسیار استقبال خواهد شد.

  • Help arrived in the form of two police officers.


    کمک در قالب دو افسر پلیس رسید.

  • Most political questions involve morality in some form or other.


    بیشتر پرسش‌های سیاسی به نوعی اخلاق را در بر می‌گیرند.

  • We prefer applications in electronic form.


    ما برنامه های کاربردی را به شکل الکترونیکی ترجیح می دهیم.

  • Many collections of his cartoons appeared in book form.


    مجموعه های زیادی از کارتون های او در قالب کتاب ظاهر شد.


  • موفقیت می تواند به اشکال مختلف باشد.

  • I'm opposed to censorship in any shape or form.


    من با سانسور به هر شکل یا شکلی مخالفم.

  • an application/entry/order form


    فرم درخواست/ورود/سفارش


  • برای پر کردن یک فرم


  • من یک فرم را در وب سایت آنها پر / پر کردم.

  • I filled in/out a form on their website.


    برای تکمیل یک فرم


  • از آنها خواستیم که فرم های رضایت نامه را بخوانند و امضا کنند.

  • We asked them to read and sign consent forms.


    یک فرم رزرو

  • a booking form


    شکل انسان در طول 30-000 سال گذشته اندکی تغییر کرده است.


  • دو هفته بعد پروانه به شکل بالغ خود ظاهر می شود.

  • The human form has changed little over the last 30 000 years.


    آنها یک فرم سایه ای در مقابل خود ایجاد کردند.

  • Two weeks later the moth will emerge in its adult form.


    شکل و فرم برای من از رنگ اهمیت بیشتری دارد.

  • They made out a shadowy form in front of them.


    در یک رمان، فرم و محتوا به یک اندازه مهم هستند.

  • Shape and form are of greater importance to me than colour.


    پس از شش ماه تمرین، کل تیم در فرم فوق العاده ای قرار دارد.

  • In a novel form and content are equally important.


    من واقعا باید به فرم خود برگردم.

  • After six months' training the whole team is in superb form.


  • I really need to get back in form.


synonyms - مترادف
  • configuration


    پیکربندی


  • شکل


  • تشکیل

  • conformation


    ساختار


  • ساخت و ساز


  • الگو


  • ترتیب


  • ظاهر


  • برش

  • cut


    طرح


  • روش


  • قالب


  • طرح کلی

  • format


    مشخصات

  • outline


    سیلوئت


  • ترکیب بندی

  • silhouette


    صورت فلکی


  • قانون اساسي

  • constellation


    خطوط

  • constitution


    وضع

  • contours


    خارجی

  • disposition


    هندسه

  • exterior


    بلند شدن


  • چیدمان

  • geometry


    آرایش

  • getup


    مدل

  • layout


    moldUK

  • lines




  • mouldUK


antonyms - متضاد
  • amorphousness


    بی شکلی

  • formlessness


  • shapelessness


  • amorphicity


لغت پیشنهادی

swiss

لغت پیشنهادی

tampered

لغت پیشنهادی

assets