form
form - فرم
noun - اسم
UK :
US :
اصلاح طلب
اصلاحات
تبدیل کننده
بی شکلی
بی شکل
فرم
---
نوع خاصی از چیزی که در انواع مختلف وجود دارد
چیزی که هست یا به نظر می رسد
یک شکل
an official document with spaces where you write information especially about yourself
یک سند رسمی با فضاهایی که در آن اطلاعاتی به خصوص در مورد خودتان می نویسید
the structure of a work of art or piece of writing rather than the ideas it expresses, events it describes etc
ساختار یک اثر هنری یا اثر نوشتاری، به جای ایده هایی که بیان می کند، رویدادهایی که توصیف می کند و غیره
یک فرد ورزشی، تیم، نوازنده و غیره چقدر خوب اجرا می کند یا اخیراً اجرا کرده است
یک کلاس در یک مدرسه
a way of writing or saying a word that shows its number tense etc. For example ‘was’ is a past form of the verb ‘to be’.
روشی برای نوشتن یا گفتن کلمه ای که عدد، زمان و غیره آن را نشان می دهد. برای مثال، «بود» شکل گذشته فعل «بودن» است.
اگر کسی فرم داشته باشد، پلیس او را می شناسد زیرا در گذشته مرتکب جنایت شده است
تشکیل سازمان، کمیته، دولت و غیره
چیز یا یکی از چیزهایی باشد که بخشی از چیز دیگری است و اغلب کاربرد خاصی دارد
شروع کردن به وجود یا ایجاد چیزی که به وجود می آید، به ویژه در نتیجه یک فرآیند طبیعی
ساختن چیزی با ترکیب دو یا چند قسمت
در یک شکل یا خط خاص گرد هم بیایند یا چیزی را شکل خاصی بسازند
ایجاد و توسعه رابطه با کسی
تأثیر قوی بر چگونگی شکل گیری شخصیت یک فرد و نوع شخصیت او داشته باشد
یک سند رسمی با فضاهایی برای پاسخ به سؤالات و افزودن اطلاعات
برای ایجاد یک شرکت، یک سازمان یا یک کمیته
وقتی یک شرکت، سازمان یا کمیته تشکیل می شود، تأسیس می شود
برای ایجاد رابطه کار با یکدیگر
شروع کردن به وجود یا اینکه چیزی شروع به وجود کردن کند
تبدیل کردن چیزی به شکل خاصی
چیزی ساختن یا بودن
اگر اشیاء مجزا تشکیل شوند، گرد هم می آیند و یک کل می سازند
a paper or set of papers printed with spaces in which answers to questions can be written or information can be recorded in an organized way
یک کاغذ یا مجموعه ای از مقالات چاپ شده با فضاهایی که می توان در آنها پاسخ به سؤالات را نوشت یا اطلاعات را می توان به صورت سازمان یافته ثبت کرد.
یک نوع چیزی
شکل یا ظاهر چیزی
به تدریج دیده شود یا به تدریج توسعه یابد
شکل یک رقیب توانایی آنها برای موفقیت در یک دوره زمانی است
داشتن احساس یا عملکرد خوب
بخشی از یک فعل یا کلمه دیگری که کاربرد یا معنای خاصی دارد
همه میلیون ها شکل مختلف زندگی روی کره زمین امروزی
forms of transport/government/entertainment
اشکال حمل و نقل / دولتی / سرگرمی
یکی از شایع ترین انواع سرطان
شنا یکی از بهترین ورزش هاست.
در کنار صحبت کردن و آواز خواندن، طراحی باید قدیمی ترین شکل ارتباط باشد.
صورت مصدر فعل
این بیماری می تواند چندین شکل مختلف داشته باشد.
برنامه آموزشی به صورت مجموعه ای از کارگاه ها برگزار می شود.
ما باید به نوعی توافق برسیم.
کمک به شکل پول بسیار استقبال خواهد شد.
کمک در قالب دو افسر پلیس رسید.
بیشتر پرسشهای سیاسی به نوعی اخلاق را در بر میگیرند.
We prefer applications in electronic form.
ما برنامه های کاربردی را به شکل الکترونیکی ترجیح می دهیم.
مجموعه های زیادی از کارتون های او در قالب کتاب ظاهر شد.
موفقیت می تواند به اشکال مختلف باشد.
من با سانسور به هر شکل یا شکلی مخالفم.
an application/entry/order form
فرم درخواست/ورود/سفارش
برای پر کردن یک فرم
من یک فرم را در وب سایت آنها پر / پر کردم.
برای تکمیل یک فرم
از آنها خواستیم که فرم های رضایت نامه را بخوانند و امضا کنند.
یک فرم رزرو
شکل انسان در طول 30-000 سال گذشته اندکی تغییر کرده است.
دو هفته بعد پروانه به شکل بالغ خود ظاهر می شود.
آنها یک فرم سایه ای در مقابل خود ایجاد کردند.
شکل و فرم برای من از رنگ اهمیت بیشتری دارد.
در یک رمان، فرم و محتوا به یک اندازه مهم هستند.
پس از شش ماه تمرین، کل تیم در فرم فوق العاده ای قرار دارد.
من واقعا باید به فرم خود برگردم.
configuration
پیکربندی
شکل
تشکیل
conformation
ساختار
ساخت و ساز
الگو
ترتیب
ظاهر
برش
طرح
روش
قالب
طرح کلی
format
مشخصات
outline
سیلوئت
ترکیب بندی
silhouette
صورت فلکی
قانون اساسي
constellation
خطوط
constitution
وضع
contours
خارجی
disposition
هندسه
exterior
بلند شدن
چیدمان
geometry
آرایش
getup
مدل
layout
moldUK
lines
mouldUK
amorphousness
بی شکلی
formlessness
shapelessness
amorphicity