shape

base info - اطلاعات اولیه

shape - شکل

noun - اسم

/ʃeɪp/

UK :

/ʃeɪp/

US :

family - خانواده
shapeless
بی شکل
shapely
خوش فرم
misshapen
بد شکل
shape
شکل
shapelessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [shape] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a rectangular/spherical/cylindrical shape


    یک شکل مستطیلی / کروی / استوانه ای

  • geometric shapes


    شکل های هندسی

  • fantastic creatures that can change shape and be either visible or invisible


    موجودات خارق العاده ای که می توانند شکل خود را تغییر دهند و قابل مشاهده یا نامرئی باشند


  • می توانید ماهی ها را از روی شکل باله هایشان تشخیص دهید.


  • آنها فرم بدنی کاملاً متفاوتی دارند.

  • This old T-shirt has completely lost its shape.


    این تی شرت قدیمی کاملا شکل خود را از دست داده است.

  • The island was originally circular in shape.


    این جزیره در ابتدا دایره ای شکل بود.

  • Several rooms are irregular in shape.


    چندین اتاق از نظر شکل نامنظم هستند.

  • Candles come in all shapes and sizes.


    شمع ها در هر شکل و اندازه ای وجود دارند.

  • Glass is blown or moulded into many shapes.


    شیشه دمیده می شود یا به اشکال مختلف قالب گیری می شود.

  • The pool was in the shape of a heart.


    استخر به شکل قلب بود.

  • The government provides money in the shape of (= consisting of) grants and student loans.


    دولت پولی را به شکل (= متشکل از) کمک های بلاعوض و وام های دانشجویی فراهم می کند.

  • Ghostly shapes moved around in the dark.


    اشکال شبح مانند در تاریکی حرکت می کردند.

  • I could just make out a dark shape in the distance.


    من فقط می توانستم یک شکل تیره را از دور تشخیص دهم.

  • An enormous shape loomed up out of the mist directly in front of me.


    شکل عظیمی از مه درست در مقابل من ظاهر شد.

  • What sort of shape was the car in after the accident?


    ماشین بعد از تصادف چه شکلی بود؟

  • He's in good shape for someone who had surgery six months ago.


    او برای کسی که شش ماه پیش عمل جراحی کرده بود، وضعیت خوبی دارد.

  • The ship was in bad shape as a result of damage sustained in the collision.


    کشتی در نتیجه خسارت وارده در این برخورد در وضعیت بدی قرار داشت.

  • He’s not in any shape (= not well enough) to be working.


    او در هیچ شکلی نیست (= به اندازه کافی خوب نیست) که کار کند.

  • Will new technology change the shape of broadcasting?


    آیا فناوری جدید شکل پخش را تغییر خواهد داد؟

  • Prices vary according to the size and shape of each project.


    قیمت ها با توجه به اندازه و شکل هر پروژه متفاوت است.

  • He did much to determine the shape of Asia's political map.


    او کارهای زیادی برای تعیین شکل نقشه سیاسی آسیا انجام داد.

  • Don't get bent out of shape about it. It was just a mistake!


    در مورد آن از فرم خارج نشوید. فقط یک اشتباه بود!

  • I’m trying to get into shape before summer.


    من سعی می کنم قبل از تابستان به فرم بدنی برسم.

  • I need to get back into shape after the Christmas holiday.


    من باید بعد از تعطیلات کریسمس به حالت اولیه برگردم.

  • It took him just two weeks to knock the new recruits into shape.


    او فقط دو هفته طول کشید تا نیروهای جدید را به شکلی مناسب درآورد.

  • I've got all the information together but it still needs knocking into shape.


    من تمام اطلاعات را با هم جمع کرده ام، اما هنوز نیاز به تغییر شکل دارد.

  • It shouldn’t take long to get the company back into shape.


    بازگرداندن شرکت به شکل طولانی نباید طول بکشد.

  • Marie tried to find the right words to give shape to the confusion in her head.


    ماری سعی کرد کلمات مناسب را پیدا کند تا به سردرگمی در سرش شکل دهد.

  • I don't approve of violence in any shape or form.


    من خشونت را به هیچ شکل و شکلی تایید نمی کنم.

  • I can't stand insects in any shape or form.


    من نمی توانم حشرات را به هر شکل و شکلی تحمل کنم.

synonyms - مترادف

  • فرم


  • شکل

  • configuration


    پیکربندی


  • تشکیل

  • outline


    طرح کلی

  • contours


    خطوط


  • الگو

  • contour


    کانتور


  • قاب


  • مشخصات


  • ساختار

  • symmetry


    تقارن


  • ساختن


  • قالب

  • cut


    برش

  • delineation


    ترسیم

  • lines


    moldUK

  • mouldUK


    بدن


  • طرح


  • مدل


  • moldUS

  • moldUS


    فیزیک بدن

  • physique


    روش


  • هندسه

  • format


    طبیعت

  • geometry


    سیلوئت


  • معماری

  • silhouette


    شخصیت

  • architecture


    شاسی


  • chassis


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

superficial

لغت پیشنهادی

bezoar

لغت پیشنهادی

avenged