airbrush

base info - اطلاعات اولیه

airbrush - ایربراش

noun - اسم

/ˈerbrʌʃ/

UK :

/ˈeəbrʌʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [airbrush] در گوگل
description - توضیح

  • قطعه ای از تجهیزات که از هوا برای قرار دادن رنگ روی سطح استفاده می کند


  • برای بهتر جلوه دادن یک عکس یا عکس از ایربراش استفاده کنید

  • a machine that spreads paint using air pressure used for painting or for delicate improvement work on photographs


    ماشینی که رنگ را با استفاده از فشار هوا پخش می کند، برای رنگ آمیزی یا کارهای ظریف بهسازی روی عکس ها استفاده می شود


  • استفاده از ایربراش برای پوشاندن یا بهبود ظاهر چیزی


  • نشان دادن چیزی به عنوان متفاوت از آنچه واقعاً هست

  • The artist who did my album cover used an airbrush and I got him to do three guitars for me.


    هنرمندی که کاور آلبوم من را تهیه کرد از ایربراش استفاده کرد و من از او خواستم سه گیتار برای من بسازد.

  • At just £5.99 the Blitzer costs less than a can of airbrush propellant!


    قیمت بلیتزر تنها با 5.99 پوند کمتر از یک قوطی پیشرانه ایرباش است!

  • Klein and Jean Tinguely used fire Hamilton appropriated the commercial artist's airbrush.


    کلاین و ژان تینگولی از آتش استفاده کردند، همیلتون ایربراش هنرمند تجاری را تصاحب کرد.

  • Other semi-thin paints have similar properties when used with the airbrush.


    سایر رنگ های نیمه نازک در هنگام استفاده با ایربراش خواص مشابهی دارند.

example - مثال
  • pictures of airbrushed models


    عکس های مدل های ایربراش

  • It's so obvious in the photo that her wrinkles have been airbrushed out (= removed from the photograph with an airbrush).


    در عکس به قدری مشخص است که چین و چروک هایش با ایربراش پاک شده است (= با ایربراش از عکس حذف شده است).

  • It's almost as if the revolutionary leaders have been airbrushed out of history (= ignored by the official version of history ).


    تقریباً مثل این است که رهبران انقلاب از تاریخ خارج شده اند (= نسخه رسمی تاریخ نادیده گرفته شده اند).

synonyms - مترادف
  • atomizer


    اتمی ساز

  • diffuser


    دیفیوزر

  • spray


    افشانه

  • sprayer


    سمپاش

  • spray gun


    تفنگ اب پاش

  • nozzle


    نازل

  • sprinkler


    آب پاش

  • spout


    فواره زدن اب


  • بینی


  • گل سرخ


  • سر

  • sprinkler head


    سر آبپاش

  • jet


    جت

  • irrigator


    آبیاری

  • sparkler


    جرقه زن

  • spile


    ریختن

antonyms - متضاد
  • decolorize


    رنگ زدایی


  • آشکار ساختن


  • نوار

  • uncover


    برملا کردن

  • whiten


    سفید کردن


  • در معرض گذاشتن

  • disclose


    فاش کردن

  • unveil


    رونمایی کند

  • unmask


    نقاب برداری

  • divulge


    نشان می دهد


  • برهنه دراز بکش

  • lay bare


    از زیر خاک بیرون بیاورد

  • unearth


    باز کردن

  • uncloak


    برهنه

  • bare


    نمایش دادن


  • خیانت کردن

  • betray


    نمایندگی کند


  • صادق باش


  • بگو


  • گواهی

  • attest


    رها کردن


  • راست کردن

  • straighten


    باز کن


  • متهم کردن


  • محکوم کردن

  • condemn


    جمله


  • حقیقت را بگو


  • سرزنش کردن


لغت پیشنهادی

latinate

لغت پیشنهادی

stumbles

لغت پیشنهادی

antivenin