articulation

base info - اطلاعات اولیه

articulation - مفصل بندی

noun - اسم

/ɑːrˌtɪkjuˈleɪʃn/

UK :

/ɑːˌtɪkjuˈleɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [articulation] در گوگل
description - توضیح
  • the act of making a sound or of speaking words


    عمل تولید صدا یا گفتن کلمات

  • the expression of thoughts or feelings in words


    بیان افکار یا احساسات در کلمات

  • a joint that allows movement


    مفصلی که امکان حرکت را فراهم می کند

  • the way in which you pronounce words or produce sounds


    روشی که در آن کلمات را تلفظ می کنید یا صداها را تولید می کنید

  • the way in which you express your feelings and ideas, etc.


    نحوه بیان احساسات و ایده های خود و غیره

  • in something that consists of two or more parts, the way in which the parts are joined and able to move in relation to each other


    در چیزی که از دو یا چند قسمت تشکیل شده است، نحوه اتصال قطعات و امکان حرکت نسبت به یکدیگر


  • نقطه ای که دو استخوان به هم متصل می شوند تا حرکت کنند

  • the contact of the teeth in the upper jaw with the teeth in the lower jaw


    تماس دندان های فک بالا با دندان های فک پایین

  • the way in which words are pronounced, esp. in singing


    نحوه تلفظ کلمات، به ویژه. در آواز خواندن

  • Articulation is the ability to recognize and produce separate notes.


    بیان توانایی تشخیص و تولید نت های جداگانه است.

  • The report contains an articulation of the agency's mission statement.


    این گزارش حاوی بیانیه ماموریت آژانس است.

  • I found the Sanctus, though essentially vigorous, perfunctory in its lack of subtlety in emphasis and articulation.


    من Sanctus را یافتم، اگرچه اساساً نیرومند است، اما از نظر فقدان ظرافت در تأکید و بیان، آشکار است.

  • clear articulation


    بیان روشن

  • Contesting articulations of musical practices could as a rule now arise only at the level of consumption.


    در حال حاضر، قاعدتاً می‌توان گفت که مضامین رقابتی شیوه‌های موسیقی تنها در سطح مصرف به وجود می‌آید.

  • Number twenty-five, do not penalize for articulation errors.


    شماره بیست و پنج، برای خطاهای بیانی جریمه نکنید.

  • He got therapy at school for articulation and comprehension.


    او در مدرسه برای بیان و درک مطلب درمان شد.

  • Lipatti s performance possesses a clarity of articulation, a depth of sonority and an energy that shine through the crackly recording.


    اجرای لیپاتی دارای وضوح بیان، عمق صدا و انرژی است که از طریق ضبط ترقه می درخشد.

  • This calls into use a response buffer which produces articulation of the translated message.


    این یک بافر پاسخ را به کار می گیرد که پیام ترجمه شده را بیان می کند.

example - مثال
  • the articulation of his theory


    بیان نظریه او

  • The singer worked hard on the clear articulation of every note.


    این خواننده سخت روی بیان واضح هر نت کار کرد.

  • The tongue and teeth are both organs of articulation.


    زبان و دندان هر دو ارگان های مفصلی هستند.

  • As he drank more wine his articulation suffered.


    همانطور که او بیشتر شراب می نوشید، فن بیان او آسیب می دید.

  • A good singer needs to have good articulation (= a clear way of pronouncing words).


    یک خواننده خوب باید فن بیان خوبی داشته باشد (= روشی واضح برای تلفظ کلمات).

synonyms - مترادف
  • utterance


    بیان


  • ارتباط


  • بیانیه

  • speaking


    صحبت كردن


  • سخن، گفتار

  • vocalisationUK


    vocalisationUK

  • vocalizationUS


    صداگذاری ایالات متحده

  • verbalization


    کلامی کردن

  • voicing


    صداگذاری

  • enunciation


    اعلام


  • صحبت

  • pronunciation


    تلفظ

  • talking


    صحبت کردن

  • diction


    دیکشنری

  • venting


    هواگیری


  • اشاره

  • uttering


    بر زبان آوردن

  • mouthing


    دهان

  • saying


    گفتن

  • speech-making


    گفتار سازی


  • ترکیب بندی


  • زبان

  • oratory


    سخنوری

  • rhetoric


    لفاظی

  • speechification


    گفتاری

  • speechifying


    سخن گفتن

  • speechmaking


    سخنرانی

  • wordcraft


    wordcraft


  • ارتباط شفاهی

  • spoken communication


    ارتباط گفتاری

  • spoken language


    زبان گفتاری

antonyms - متضاد
  • disconnection


    قطع ارتباط

  • mispronunciation


    تلفظ اشتباه

لغت پیشنهادی

inventing

لغت پیشنهادی

muslim

لغت پیشنهادی

recalcitrant