bee

base info - اطلاعات اولیه

bee - زنبور عسل

noun - اسم

/biː/

UK :

/biː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bee] در گوگل
description - توضیح
  • a black and yellow flying insect that makes honey and can sting you


    یک حشره پرنده سیاه و زرد که عسل می سازد و می تواند شما را نیش بزند

  • a yellow and black flying insect that makes honey and can sting you


    یک حشره پرنده زرد و سیاه که عسل می سازد و می تواند شما را نیش بزند


  • گروهی از مردم که گرد هم می آیند تا در یک فعالیت خاص شرکت کنند

  • a flying insect that has a yellow and black body and is able to sting


    حشره پرنده ای که بدنی زرد و سیاه دارد و قادر به نیش زدن است

  • She trailed around the room picking up beer bottles, looking oddly like a bee with broken wings.


    او در حالی که بطری‌های آبجو را برمی‌داشت، دور اتاق می‌دوید، و به طرز عجیبی شبیه زنبوری با بال‌های شکسته بود.

  • In the spring these plants would unfurl tiny pink bell-like flowers that attract bees.


    در بهار این گیاهان گل های زنگوله مانند صورتی ریز می گشایند که زنبورها را جذب می کنند.

  • And they are at far higher risk of death from bees, wasps and snakes than from sharks.


    و خطر مرگ ناشی از زنبورها، زنبورها و مارها بسیار بیشتر از کوسه ها است.

  • A review of the honey bees is flanked by a fascinating description of the less well known bumble bees.


    مروری بر زنبورهای عسل با توصیفی جذاب از زنبورهای بامبل کمتر شناخته شده همراه است.

  • It was like bees round a honey pot.


    مثل زنبورهای عسل بود.

  • Blame it on the lightless conspiracy of bee life a secret guarded by ten thousand fanatically loyal, armed soldiers.


    توطئه بی‌نظیر زندگی زنبورها را سرزنش کنید، رازی که ده هزار سرباز مسلح متعصب وفادار از آن محافظت می‌کنند.

  • The dance of the bees has a repertoire of wiggles and tilts and speeds.


    رقص زنبورها مجموعه ای از تکان دادن و کج شدن و سرعت دارد.

  • In 1994, according to our census, they made up 15 percent of the bee population.


    در سال 94 طبق سرشماری ما 15 درصد جمعیت زنبور عسل را تشکیل می دادند.

example - مثال
  • Bees were buzzing in the clover.


    زنبورها در شبدر وزوز می کردند.

  • a swarm of bees


    دسته ای از زنبورها

  • a bee sting


    نیش زنبور

  • a sewing bee


    یک زنبور خیاطی

  • She thinks she's the bee's knees (= she has a very high opinion of herself).


    او می پندارد که زانوی زنبور عسل است (= نسبت به خود نظر بسیار بالایی دارد).

  • Our teacher has a bee in his bonnet about punctuation.


    معلم ما زنبوری در کلاه خود در مورد علائم نقطه گذاری دارد.

  • Butterflies, flies and bees pollinate flowers.


    پروانه ها، مگس ها و زنبورها گل ها را گرده افشانی می کنند.

  • He was stung by thousands of angry bees.


    او توسط هزاران زنبور خشمگین نیش زده شد.

  • Lavender attracts bees.


    اسطوخودوس زنبورها را جذب می کند.

  • The bees swarmed around the hive.


    زنبورها دور کندو ازدحام کردند.

  • A swarm of bees flew into the garden.


    دسته ای از زنبورها به داخل باغ پرواز کردند.

  • My arm swelled up where I was stung by a bee.


    جایی که زنبور گزیدم دستم ورم کرد.

  • a spelling bee


    زنبور املایی

synonyms - مترادف
  • fancy


    تفننی

  • whim


    هوی و هوس

  • caprice


    هوسبازی


  • ایده

  • vagary


    هوس باز

  • whimsy


    پیچ خوردگی

  • kink


    چیز غریب

  • freak


    میل لنگ

  • crank


    طنز ایالات متحده

  • humorUS


    طنزUK

  • humourUK


    مگرم

  • megrim


    ولگردی

  • vagrancy


    هوسی

  • whimsey


    انگل

  • maggot


    عجیب و غریب

  • quirk


    اعتماد به نفس

  • conceit


    اصرار


  • تکانه

  • impulse


    قلاب دوزی

  • crotchet


    ضعف - نقطه ضعف

  • foible


    خم شده

  • bent


    زنبور در کاپوت شما

  • bee in your bonnet


    اندیشه


  • وضع

  • disposition


    حالت


  • تمایل

  • inclination


    مد زودگذر

  • fad


    فکر


  • خصوصیات عجیب و غریب

  • eccentricity


  • peculiarity


antonyms - متضاد
  • actuality


    واقعی بودن

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • dislike


    دوست نداشتن


  • حقیقت


  • نفرت


  • طرح


  • واقعیت

  • seriousness


    جدیت


  • بی میلی

  • disinclination


لغت پیشنهادی

breathes

لغت پیشنهادی

freelancer

لغت پیشنهادی

tampered