breadwinner
breadwinner - نان آور
noun - اسم
UK :
US :
عضوی از خانواده ای که برای حمایت از دیگران پول به دست می آورد
عضوی از خانواده که پول یا بیشتر پول را برای حمایت از دیگران به دست می آورد
عضوی از خانواده که پول مورد نیاز خانواده را به دست می آورد
فردی در خانواده که برای تامین پول مورد نیاز خانواده برای زندگی کار می کند
عضوی از خانواده که پول مورد نیاز خانواده را برای زندگی به دست می آورد
مطمئنا، تیم مدیریت او بدون نان آور می ماند.
رستوران آن در کارخانه شراب سازی سالانه 5 میلیون دلار نان آور شده است.
زنان نان آور خانه شدند در حالی که شوهران و پسرانشان به جنگ رفتند.
Two women, both family breadwinners, found the union of help in fighting for the right to be considered for promotion.
دو زن که هر دو نان آور خانواده بودند، اتحادیه کمک در مبارزه برای حق را برای ارتقاء در نظر گرفتند.
نوع دیگری از نان آور خانه وجود دارد - زنان به تنهایی و بدون پشیمانی.
But when it comes to earning an income a large percentage still expects the father to be primary breadwinner.
اما وقتی نوبت به کسب درآمد می رسد، درصد زیادی همچنان انتظار دارند که پدر نان آور اصلی زندگی باشد.
Traditionally, of course the man is the breadwinner who enhances his desirability by demonstrating his earning prowess.
به طور سنتی، البته، مرد نان آور خانه است که با نشان دادن قدرت کسب درآمد، مطلوبیت خود را افزایش می دهد.
وقتی بچه به دنیا آمد من تنها نان آور خانه شدم.
معمولاً انتظار می رود که مردان نان آور خانواده باشند.
او همیشه نان آور خانواده اش بوده است.
او 34 ساله، پدر سه فرزند و تنها نان آور خانواده است.
An increasing number of career women are becoming the main breadwinner while their men stay at home to care for their children.
تعداد فزاینده ای از زنان شغلی در حال تبدیل شدن به نان آور اصلی هستند در حالی که مردان آنها در خانه می مانند تا از فرزندان خود مراقبت کنند.
کارگر
labourerUK
کارگر انگلستان
laborerUS
کارگر ایالات متحده
کارمند
jobholder
صاحب کار
ارائه دهنده
wage earner
نان آور
تولید کننده درآمد
بلیط غذا
کسی که بیکن را به خانه می آورد
hireling
استخدام
اپراتور
cog
چرخ دنده
دست
apprentice
شاگرد کارآموز
earner
کسب کننده
hired hand
دست مزدور
عضو کارکنان
کمک
blue collar
یقه آبی
blue-collar worker
کارگر یقه آبی
شخص شرکت
عضوی از کارمندان
نماینده
employe
استخدام کردن
retainer
نگهدارنده
attendant
خدمتکار
دستیار
craftsperson
صنعتگر
عامل
clerk
منشی
