sculpt
sculpt - مجسمه سازی
verb - فعل
UK :
US :
برای ساختن یک شکل خاص از سنگ، چوب، خاک رس و غیره
to create solid objects that represent a thing person idea etc. out of a material such as wood clay, metal or stone
ایجاد اشیای جامد که نشان دهنده یک چیز، شخص، ایده و غیره از موادی مانند چوب، خاک رس، فلز یا سنگ است.
به یک شکل خاص تبدیل شود
Because she wanted somebody to teach her to paint and to sculpt, and Cresselton had the best teachers.
چون می خواست کسی نقاشی و مجسمه سازی را به او بیاموزد و کرسلتون بهترین معلمان را داشت.
راهنمایان تور می گویند که مجسمه سازی هر سقف یک سال طول کشیده است.
مجسمه از سنگ مرمر جامد حجاری شده است.
برخی دیگر مانند مجسمه سازی در سنگ هستند.
برنهارت اظهار داشت که تا سنین پیری به مجسمه سازی ادامه داد تا از نظر ذهنی هوشیار بماند.
او میخواهد همه چیز را امتحان کند - مجسمهسازی، بافندگی، مدلسازی از خاک رس، طراحی - شما آن را نام ببرید.
Louisa especially enjoyed sculpting more creatures and making up stories about how big and scary they were.
لوئیزا به خصوص از مجسمه سازی موجودات بیشتر و ساختن داستان هایی در مورد بزرگ و ترسناک بودن آنها لذت می برد.
من می خواستم استالاکتیت ها را مجسمه سازی کنم اما مجسمه سازان را پیدا نکردیم.
J., uses the ancient technique of lost-wax sculpting to create her belts, earrings and other metal accessories.
جی.، از تکنیک باستانی مجسمه سازی با موم گمشده برای ساخت کمربند، گوشواره و سایر لوازم فلزی خود استفاده می کند.
نمایشی از حیوانات مجسمه سازی شده در یخ
پیکره ها از تک بلوک های سنگ مرمر مجسمه سازی شده بودند.
خط ساحلی که توسط باد و دریا حجاری شده است
جانی سر پیرمردی را از چوب حجاری کرد.
The dripping water had sculpted strange shapes out of the rocks/sculpted the rocks into strange shapes.
چکه آب اشکال عجیبی از سنگ ها بیرون آورده بود/صخره ها را به شکل های عجیبی درآورده بود.
carve
تراشیدن
sculpture
مجسمه سازی
chisel
اسکنه
برش
روش
فرم
مدل
شکل
قالب
hew
چو
mouldUK
moldUK
moldUS
moldUS
sculp
ساختن
forge
سفید کردن
whittle
قاب
ايجاد كردن
حکاکی کردن
کار کردن
fabricate
چکش
engrave
الگو
طرح
hammer
تراشه
اچ کردن
ساخت
بریدن
مهر
etch
manufacture
incise
stamp