tardy
tardy - ترسناک
adjective - صفت
UK :
US :
رسیدن یا دیر انجام شدن
انجام کاری خیلی آهسته یا دیر
دیر یا دیر اتفاق می افتد یا می رسد
دیر اتفاق افتادن یا رسیدن
این یک غوغا، یک هیولا، و مقداری تاخیر در دستور کار است.
The tardy appearance of the tapes provided the opportunity for Sen.
ظاهر دیرهنگام نوارها این فرصت را برای سن فراهم کرد.
یورکشایر ممکن است در نظارت نکردن پیشرفت دانشآموزش کمی تأخیر داشته باشد.
This makes the car feel tardy in quick manoeuvres and exacerbates the variable-ratio's less-than-linear response through fast sweepers.
این باعث می شود خودرو در مانورهای سریع احساس تاخیر کند و واکنش کمتر از خطی نسبت متغیر را از طریق جاروهای سریع تشدید می کند.
او هرگز در تمام ترم تاخیر نداشت و غیبت نکرد.
Talking out skipping class being tardy or disrespectful are no more acceptable for work-inhibited students than for any others.
صحبت کردن، حذف کلاس، تأخیر یا بی احترامی برای دانش آموزانی که از کار بازدارند بیش از سایرین قابل قبول نیست.
The Jesuits soon boasted a chapel and a lot while the tardy Protestants waited eight years to build their own church.
یسوعیها به زودی به کلیسای کوچک و چیزهای زیادی مباهات کردند، در حالی که پروتستانهای دیررس هشت سال منتظر ماندند تا کلیسای خود را بسازند.
لطفا این پاسخ بسیار دیرهنگام را ببخشید.
از دیر پاسخگویی به نامه شما پوزش می طلبیم.
قانون اغلب در واکنش به تغییر نگرش ها تاخیر دارد.
افرادی که در پرداخت قبوض خود تاخیر دارند
تاخیر در مدرسه
واکنش دیرهنگام دولت به این وضعیت، اوضاع را تشدید کرده است.
به دلیل دیر رسیدن دیوید، شام تا حدودی به تاخیر افتاد.
a tardy payment/delivery
تأخیر در پرداخت/تحویل
در هفته گذشته دو بار برای رفتن به مدرسه تاخیر داشتید.
دیر
delayed
با تاخیر
belated
پشت
پشت دست
behindhand
غیر وقت شناس
unpunctual
گشاد کننده
dilatory
عقب افتاده
overdue
متخلف
delinquent
لتیش
latish
عقب ماندن
lagging
عقب از برنامه
به موقع نیست
دیر دویدن
پشت زمان
نگه داشت
held up
با تاخیر طولانی
long-delayed
خیلی دیر
آهسته. تدریجی
فراموش کردن
remiss
به تعویق افتاد
deferred
مانع شد
postponed
پشت هدف
hindered
گیر کرده
اواخر روز
long-overdue
تلفن را قطع کرد
jammed
به عقب
معوقه
hung up
به تعویق انداختن
backward
in arrears
زود
punctual
وقت شناس
سریع
آماده
timely
به موقع
نابهنگام
untimely
زودرس
premature
نامناسب
unseasonable
جلوتر از زمان
inopportune
از پیش
precocious
در پیش
از قبل
پیشرفته
پرداخت شده
beforehand
رو به جلو
روشن و زود
paid
با وقت خالی
در زمان مناسب
طبق برنامه
در نقطه
جلوتر از برنامه
