leather

base info - اطلاعات اولیه

leather - چرم

noun - اسم

/ˈleðər/

UK :

/ˈleðə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [leather] در گوگل
description - توضیح
  • animal skin that has been treated to preserve it and is used for making shoes, bags etc


    پوست حیوانی که برای نگهداری آن عمل آوری شده و برای ساختن کفش، کیف و غیره استفاده می شود

  • animal skin treated in order to preserve it and used to make shoes, bags, clothes equipment etc.


    پوست حیوانات به منظور حفظ آن درمان می شود و برای ساخت کفش، کیف، لباس، تجهیزات و غیره استفاده می شود.

  • animal skin that has been treated in order to preserve it and is used to make shoes, bags, clothes equipment etc.


    پوست حیوانی که برای حفظ آن عمل آوری شده و برای ساختن کفش، کیف، لباس، وسایل و غیره استفاده می شود.

  • Amelia, in boots, breeks, and leather jacket is smiling into the distance.


    آملیا، با چکمه، بریک، و کت چرم در دوردست لبخند می زند.

  • Chemists, grocers, clothing footwear and leather shops say that sales improved significantly compared with a year ago.


    شیمیدان ها، خواربارفروشان، پوشاک، کفش و مغازه های چرم می گویند که فروش نسبت به سال گذشته به میزان قابل توجهی بهبود یافته است.

  • He would wear his black leather jacket at Elinor's funeral.


    او در مراسم تشییع الینور کت چرمی مشکی خود را می پوشید.

  • The belt is made of fine calfskin leather.


    کمربند از چرم نازک پوست گوساله ساخته شده است.

  • Half way through our second drink he attacked like a hawk, the cavernous leather sofa almost swallowing me.


    نیمی از نوشیدنی دوم ما او مانند شاهین حمله کرد، مبل چرمی غاردار تقریباً مرا می بلعید.

  • Small swarthy men, no higher than his chest-bone, dressed in leather jerkins and leggings.


    مردان كوچك و كوچك، كه از استخوان سينه‌اش بالاتر نيستند، با شلوارهاي چرمي و ساق.

  • The puppets are made of leather and have fibre glass feet.


    این عروسک ها از چرم ساخته شده اند و دارای پایه های فایبر گلاس هستند.

  • a pair of leather gloves


    یک جفت دستکش چرمی

  • With soft leather upholstery and the careful design that typifies Toyotas, the interior is a comfortable place to be.


    با تودوزی چرمی نرم و طراحی دقیقی که نمونه تویوتا است، فضای داخلی مکانی راحت است.

example - مثال

  • یک ژاکت چرمی

  • The soles are made of leather.


    زیره آن از چرم است.

  • a leather-bound book


    یک کتاب جلد چرمی

  • I'm looking for a pair of boots in dark brown leather.


    من به دنبال یک جفت چکمه با چرم قهوه ای تیره هستم.

  • a biker in black leathers


    دوچرخه سواری با چرم های مشکی


  • سوار جهنم برای چرم

  • Each volume is bound in genuine leather.


    هر جلد با چرم اصل صحافی شده است.

  • The leather has been treated with wax.


    چرم با موم درمان شده است.

  • a coat made from buffalo leather


    یک کت ساخته شده از چرم گاومیش

  • a cracked leather belt


    یک کمربند چرمی ترک خورده

  • a leather coat/belt/handbag


    یک کت/کمربند/کیف دستی چرمی

  • His skin was tough and leathery.


    پوستش سفت و چرمی بود.

synonyms - مترادف

  • پوست


  • پنهان شدن

  • pelt


    پوست انداختن

  • fur


    خز

  • cowhide


    پوست گاو

  • goatskin


    پوست بز

  • oxhide


    نمایش دادن

  • sheepskin


    پوست گوسفند

  • fleece


    پشم گوسفند

  • fell


    سقوط


  • کت


  • مو

  • wool


    پشم

  • epidermis


    اپیدرم


  • ژاکت

  • kip


    کیپ


  • محصول

  • greenhide


    پوست سبز

  • slough


    لجن کشی

  • covering


    پوشش

  • animal fur


    خز حیوانات

  • felt


    نمد

  • membrane


    غشاء


  • توده

  • ectoderm


    اکتودرم

  • pellicle


    پلیکول

  • peltry


    سنگ ریزه


  • موی حیوانات

  • pelage


    پلاژ

  • scarfskin


    پوست روسری

  • integument


antonyms - متضاد
  • compliment


    تعریف و تمجید


  • شکست


  • نگهبان


  • از دست دادن


  • محافظت

  • tap


    ضربه زدن

  • praise


    ستایش

  • surrender


    تسلیم شدن


  • راحتی

  • cheer


    تشویق کردن


  • تشويق كردن

  • inspirit


    الهام بخش


  • ايجاد كردن


  • خرس


  • آرام باش


  • زایمان کند

  • forgive


    ببخش


  • لطفا

  • bless


    برکت دادن


  • کمک

  • laud


    کمک کند


  • aid


لغت پیشنهادی

wither

لغت پیشنهادی

an

لغت پیشنهادی

proclamation