belly
belly - شکم
noun - اسم
UK :
US :
شکمت
قسمت جلویی بدن بین سینه و پاها
قسمت میانی بدن حیوان، نزدیک معده آن
قسمت منحنی یا گرد یک جسم
با هوا پر شود و شکل گردتر شود
معده یا قسمت جلویی بدن بین قفسه سینه و پاهای شما
قسمت گرد یا منحنی یک جسم
معده، یا قسمت جلویی بدن در ناحیه کمر، بین سینه و پاها
اگر یک شرکت یا طرحی به نتیجه برسد، شکست می خورد
امشب همه باید با شکم پر به خانه بروند.
روی شکمش در چمن های بلند دراز کشید.
زخم بنفش زشتی که از شکمش بیرون زده بود.
گل زده بودم، اما در پایان هیچ فوتبالی در شکمم نبود، فقط شش امتیاز.
روی شکمم دراز کشیدم، روی تختش، یک حوله ورزشی سفید زیر شکمم.
به محض اینکه از ماشین پیاده شدند لگدی به شکم چارلی زد.
شکم یک هواپیما
شکم شما بسیار پشمالو و بسیار شیرین است.
آنها روی شکم خود می خزیدند.
شکم یک کشتی
swollen-bellied
شکم متورم
round-bellied
شکم گرد
اگر می خواهید در تجارت موسیقی بسازید، به آتش در شکم خود نیاز دارید.
سال گذشته پس از استعفای یکی از شرکا، این تجارت با مشکل مواجه شد.
خیلی چاق است، شکمش روی شلوارش آویزان است.
شکمم را با ساندویچ سوسیس پر کردم.
لگد زدن بچه را در شکمش احساس کرد.
با شکم پر و دلی شاد به خواب رفت.
در ماه ششم بارداری، شکم جینا شروع به متورم شدن کرده بود.
شکم هواپیما قرمز رنگ شده بود.
شرکتهای کوچک بیشتر از رقبای بزرگتر خود به سمت بالا حرکت میکنند.
tummy
شکم
معده
gut
روده
paunch
ضربه زدن
tum
توم
گلدان
شرکت
abdomen
سبد نان
breadbasket
وسط
میانی
potbelly
پرخاشگر
midriff
پوکو
bingy
داخل
puku
ونتر
insides
دور
venter
دل و روده
girth
کیت
guts
روده ها
kyte
مخزن
intestines
شکم آبجو
پنجره خلیج
beer belly
شکم گلدان
bay window
روده آبجو
pot belly
شبکه خورشیدی
beer gut
لاستیک زاپاس US
solar plexus
لاستیک یدکی انگلستان
spare tireUS
گسترش میانسالی
spare tyreUK
ایوان
middle-aged spread
