affluent
affluent - فراوان
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن پول زیاد، خانه های زیبا، چیزهای گران قیمت و غیره
داشتن پول زیاد، خانه خوب، چیزهای گران قیمت و غیره
داشتن پول زیاد یا داشتن چیزهای زیادی
داشتن پول یا دارایی زیاد؛ ثروتمند
داشتن پول و دارایی زیاد
آنها می گویند که این بسته فقط به مناطق مرفه تر رسید که قیمت خانه ها به طور متوسط 150000 پوند بود.
Often we produce just the opposite because the affluent become the most intense users of the service.
اغلب ما درست برعکس تولید می کنیم، زیرا مرفه ترین کاربران این سرویس هستند.
Spatial mobility tends to be highest amongst the most affluent groups on the one hand and the most poor on the other.
تحرک فضایی در میان مرفه ترین گروه ها از یک سو و فقیرترین گروه ها از سوی دیگر بالاترین میزان را دارد.
آنها معمولا بالغ تر، مسئولیت پذیرتر هستند و از خانه های مرفه تر آمده اند.
I had been guilty of this when my children were small in the early 1960s and living the affluent life.
زمانی که فرزندانم در اوایل دهه 1960 کوچک بودند و زندگی مرفهی داشتند، من در این امر مقصر بودم.
Other companies are turning to television which offers access to a much broader but less affluent market.
شرکتهای دیگر به تلویزیون روی میآورند که دسترسی به بازار بسیار گستردهتر اما کمتر مرفه را فراهم میکند.
an affluent neighborhood
یک محله مرفه
هر چه مردم مرفه تر می شوند، استاندارد و سبک زندگی آنها نیز بهبود می یابد.
کالاهای مصرفی نمادی از اعتبار در یک جامعه مرفه هستند.
ما از میان حومههای مرفه با خانههای بزرگ و خیابانهای پر درخت عبور کردیم.
Leland added: Since none the less the gentry of the vicinity were anything but affluent, the profits may have been largely illusory.
لیلاند افزود: از آنجایی که اعیان اطراف چیزی جز ثروتمند نبودند، ممکن است سود تا حد زیادی توهمی بوده باشد.
Of course it seems hard in our affluent times that the poor miner should have to suffer all of these deductions.
البته در دوران مرفه ما سخت به نظر می رسد که معدنچی فقیر مجبور باشد همه این کسرها را متحمل شود.
affluent Western countries
کشورهای ثروتمند غربی
یک محله بسیار مرفه
affluent Western countries
خانواده او وضع چندان خوبی ندارند.
آنها میلیونر نیستند، اما مطمئناً بسیار راحت هستند.
کشورهای/محله های مرفه
affluent nations/neighbourhoods
ما در یک محله مرفه زندگی می کنیم.
او نمایشی از رفاه می کند.
این فروشگاه از پایگاه مشتریان مرفه خود که محصولات مختلف دیگری در زمان مناسب به آنها فروخته می شود، بهره مند خواهد شد.
The store will benefit from its base of affluent customers to whom various other products will be sold in due course.
برخی استدلال کرده اند که غذای اخلاقی نشانه یک جامعه مرفه با وقت زیاد است.
ثروتمند
پول دار
moneyed
موفق
prosperous
مجلل
opulent
فلاش
flush
لود شده
loaded
پولی
monied
چربی
راحت
ضرب شده
minted
قابل توجه
دارایی
propertied
بالاخره
upscale
پلتوکراتیک
plutocratic
خوش گذران
well-to-do
پاشنه بلند
well-off
با جیب عمیق
well-heeled
جوراب ابریشمی
خوش وقف
deep-pocketed
گربه چاق
silk-stocking
به خوبی ثابت شده است
well-endowed
پاشنه خوب
fat-cat
ثروتمند متعفن
well-fixed
پول نقد
well heeled
ثروتمند پلید
stinking rich
در پول
با جیب های عمیق
filthy rich
در شبدر
in clover
impoverished
فقیر شده
فقیر
destitute
بی بضاعت
impecunious
تهی دست
indigent
بیچاره
penniless
بی پول
penurious
فقر زده
poverty-stricken
نیازمند
needy
شکست
broke
سخت
hard-up
پوست
skint
سنگ شکسته
stony-broke
شکست خوردن
failing
ناکافی
insufficient
فاقد
lacking
رنج کشیدن
suffering
ناموفق
unsuccessful
خواستن
wanting
پایین در پاشنه پا
روی خط نان
ضروری است
necessitous
التماس کرد
beggared
گدایی
pauperized
مورد نیاز
beggarly
بسته شده
needful
ورشکسته
strapped
نخ نما
moneyless
bankrupt
insolvent
threadbare