applying

base info - اطلاعات اولیه

applying - اعمال کردن

N/A - N/A

əˈplaɪ

UK :

əˈplaɪ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [applying] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • By the time I saw the job advertised it was already too late to apply.


    زمانی که آگهی کار را دیدم دیگر برای درخواست دیر شده بود.

  • I've applied for a new job with the local newspaper.


    من برای یک کار جدید با روزنامه محلی درخواست داده ام.


  • لطفا بصورت کتبی به آدرس زیر اقدام نمایید.

  • We've applied to a charitable organization for a grant for the project.


    ما برای این پروژه به یک سازمان خیریه درخواست داده ایم.

  • Mandy applied to join the police.


    مندی برای پیوستن به پلیس درخواست داد.

  • That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you.


    آن بخش از فرم برای شهروندان بریتانیا است - برای شما صدق نمی کند.

  • Those were old regulations - they don't apply any more.


    آنها مقررات قدیمی بودند - آنها دیگر اعمال نمی شوند.

  • He wants a job in which he can apply his foreign languages.


    او شغلی می خواهد که بتواند زبان های خارجی خود را در آن اعمال کند.

  • The court heard how the driver had failed to apply his brakes in time.


    دادگاه شنید که چگونه راننده نتوانست به موقع ترمز خود را فشار دهد.

  • If you apply pressure to a cut it's meant to stop the bleeding.


    اگر به بریدگی فشار وارد کنید، برای جلوگیری از خونریزی است.

  • Apply the cream liberally to exposed areas every three hours and after swimming.


    کرم را هر سه ساعت یکبار و بعد از شنا به طور آزاد در نواحی در معرض آن بمالید.

  • The paint should be applied thinly and evenly.


    رنگ باید به صورت نازک و یکنواخت اعمال شود.


  • شما می توانید هر مشکلی را اگر خودتان اعمال کنید حل کنید.

synonyms - مترادف
  • using


    استفاده كردن

  • employing


    استخدام

  • utilizingUS


    با استفاده از ایالات متحده

  • wielding


    در دست داشتن


  • کار کردن

  • harnessing


    بهره برداری

  • utilisingUK


    استفاده از انگلستان

  • adopting


    اتخاذ

  • engaging


    درگیر کننده

  • fielding


    میدان دادن

  • manipulating


    دستکاری کردن


  • عملیاتی

  • plying


    پرواز کردن

  • availing yourself of


    استفاده از خود

  • making do with


    بسنده کردن با

  • making use of


    استفاده از

  • maneuveringUS


    مانور ایالات متحده

  • manoeuvringUK


    مانور انگلستان

  • appropriating


    اختصاص دادن

  • availing oneself of


    بهره بردن از خود

  • calling upon


    فراخوانی

  • deploying


    استقرار

  • exploiting


    متوسل شدن

  • resorting


    با استفاده از

  • taking advantage of


    کارگردانی

  • directing


    یافتن کاربرد برای


  • رسیدگی

  • handling


    در خدمت قرار دادن

  • putting into service


    در حال اجرا


  • هدایت کردن

  • guiding


antonyms - متضاد
  • misusing


    سوء استفاده

  • misapplying


    استفاده نادرست

  • misemploying


    بد کار کردن

  • mismanaging


    سوء مدیریت

  • exploiting


    بهره برداری

  • mishandling


    بدرفتاری

  • mistreating


    سوء استفاده می کند

  • abusing


    سوء استفاده کردن

  • misappropriating


    بی حرمتی

  • maltreating


  • profaning


  • putting to wrong use


لغت پیشنهادی

ordinances

لغت پیشنهادی

extraneous

لغت پیشنهادی

Alabaman