backwards

base info - اطلاعات اولیه

backwards - به عقب

adverb - قید

/ˈbækwərdz/

UK :

/ˈbækwədz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [backwards] در گوگل
description - توضیح

  • در جهتی که پشت سر شماست


  • به سمت آغاز یا گذشته


  • با قسمت پشت در جلو

  • towards a worse state


    به سمت وضعیت بدتر


  • به سمتی که مخالف جهتی است که در آن قرار دارید یا خلاف جهت معمول

  • returning to older and less effective ways


    بازگشت به روش های قدیمی تر و کمتر موثر


  • ابتدا در یک جهت و سپس در جهت مخالف

  • Can you say the alphabet backwards?


    آیا می توانید حروف الفبا را برعکس بگویید؟

  • The wooden end caught Nogai in the face and he pitched over backwards.


    انتهای چوبی نوگای را در صورتش گرفت و او به سمت عقب زمین خورد.


  • او قرار بود در این مأموریت رهبری کند، اما چگونه یک مرد می تواند به عقب برگردد؟

  • I felt when I came here that I was going backwards.


    وقتی اینجا آمدم احساس کردم دارم عقب می روم.

  • She gently rocked the baby backwards and forwards.


    او به آرامی کودک را به عقب و جلو تکان داد.

  • Stepping backwards, Harry trod on the foot of the woman behind him.


    هری به سمت عقب قدم گذاشت و پای زن پشت سرش را زیر پا گذاشت.

  • Sarah fell backwards in the snow.


    سارا به عقب در برف افتاد.

  • So I push him backwards into the mountain of stinking rubbish, and he sinks down on it.


    بنابراین من او را به سمت عقب هل می دهم به کوه زباله های متعفن، و او در آن فرو می رود.

  • Madame Arcati was springing on to tables, falling backwards off stools and dancing eccentric tangos.


    مادام آرکاتی روی میزها می دوید، از روی چهارپایه به عقب می افتاد و تانگوهای عجیب و غریب می رقصید.

  • In practice the operator jumps forwards and backwards within the pattern indicated on the chart rechecking some decisions and anticipating others.


    در عمل، اپراتور در الگوی نشان داده شده در نمودار به جلو و عقب می پرد و برخی تصمیمات را دوباره بررسی می کند و برخی دیگر را پیش بینی می کند.

example - مثال
  • I lost my balance and fell backwards.


    تعادلم را از دست دادم و به عقب افتادم.

  • He took a step backwards.


    قدمی به عقب برداشت.

  • I stumbled backwards and fell.


    به عقب تلو تلو خوردم و افتادم.

  • ‘Ambulance’ is written backwards so you can read it in the mirror.


    «آمبولانس» به عقب نوشته شده است تا بتوانید آن را در آینه بخوانید.

  • In the movie they take a journey backwards through time.


    در فیلم آنها سفری به عقب در زمان دارند.

  • ‘Evil’ spelled backwards is ‘live’.


    املای «شر» به عقب «زنده» است.

  • I felt as though time had stopped and clocks had gone backwards.


    احساس می کردم زمان متوقف شده و ساعت ها به عقب رفته اند.

  • I felt that going to live with my parents would be a step backwards.


    احساس می کردم که زندگی با پدر و مادرم یک قدم به عقب است.

  • She rocked backwards and forwards on her chair.


    روی صندلیش به عقب و جلو تکان می خورد.

  • The film skips backwards and forwards through time.


    فیلم در طول زمان به عقب و جلو می‌رود.

  • I've bent over backwards to help him.


    به عقب خم شده ام تا به او کمک کنم.

  • She must know the play backwards by now.


    او باید تا به حال بازی را به عقب بلد باشد.

  • I walked backwards towards the door.


    عقب رفتم سمت در.

  • He took a step backwards to allow her to pass.


    او یک قدم به عقب رفت تا اجازه دهد او عبور کند.

  • He began counting backwards: Ten nine eight...


    او شروع به شمارش معکوس کرد: ده، نه، هشت...

  • The breakdown in negotiations will be seen as a step backwards.


    شکست مذاکرات به عنوان یک گام به عقب تلقی خواهد شد.

  • Paul paced anxiously backwards and forwards.


    پل با نگرانی به عقب و جلو قدم می زد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

coop

لغت پیشنهادی

timeout

لغت پیشنهادی

allowed