convinced
convinced - متقاعد
adjective - صفت
UK :
US :
متقاعد کننده
غیرمتقاعدکننده
قانع کننده
غیر متقاعد کننده
احساس اطمینان از اینکه چیزی درست است
مسلم - قطعی
برخی از باورهای شما
Detectives are convinced 30-year-old Elizabeth battled bravely for her life and tried to escape by fleeing in her boyfriend's four-wheel-drive truck.
کارآگاهان متقاعد شده اند که الیزابت 30 ساله شجاعانه برای جان خود جنگید و سعی کرد با کامیون چهار چرخ محرک دوست پسرش فرار کند.
ما هیچ خبری از او نداشتیم، اما متقاعد شده ایم که او هنوز زنده است.
همسر براون به بی گناهی او متقاعد شده بود.
او متقاعد شد که دوست پسرش شخص دیگری را می بیند.
او همچنان متقاعد شده است که کار سخت روی نوسانش ضروری است.
The more Renee Henry learnt about the therapy the more she became convinced that it was right for her.
هر چه رنه هنری بیشتر در مورد این درمان می دانست، بیشتر متقاعد می شد که این درمان برای او مناسب است.
اگر این زن الیزا واقعاً السی بود - و او متقاعد شده بود که چنین است - چقدر به او حسادت می کرد.
بسیاری، به ویژه در میان نمایندگان جوان تر، متقاعد شده بودند که باید کاری رادیکال انجام شود.
I was immediately convinced that this was the guy.
من بلافاصله متقاعد شدم که این مرد است.
So much so that they are convinced that very many of the problems that they deal with are unemployment related.
تا آنجا که آنها متقاعد شده اند که بسیاری از مشکلاتی که با آن سروکار دارند مربوط به بیکاری است.
سام سری تکان داد اما قانع نشد.
من به بی گناهی او متقاعد شده ام.
من کاملاً با این استدلال قانع نشده ام.
او متقاعد شد که چیزی اشتباه است.
He was absolutely convinced that he was right.
او کاملاً متقاعد شده بود که حق با اوست.
a convinced Christian
یک مسیحی متقاعد
«آن جان آنجاست؟» «مطمئن نیستم.»
در موردش مطمئنی؟
انگلیس باید در این بازی پیروز شود تا مطمئن باشد که صعود می کند.
من کاملاً مطمئن هستم که شما کار را خواهید گرفت.
تیم نسبت به پیروزی احساس اطمینان می کند.
I’m convinced that she’s innocent.
من متقاعد شده ام که او بی گناه است.
Are you absolutely certain about this?
آیا در این مورد کاملاً مطمئن هستید؟
او مثبت بود که او آنجا بوده است.
‘Are you sure?’ ‘Positive.’
مطمئنی؟ مثبت.
حافظه من در این مورد واقعاً واضح نیست.
او هنوز فقط نیمی از آن را متقاعد کرده بود.
من کاملاً به بی گناهی او متقاعد شده ام.
او به طور فزاینده ای متقاعد شد که کسی در خانه است.
من کاملاً متقاعد هستم که این بهترین معامله ممکنی است که می توانیم داشته باشیم.
من همچنان متقاعد هستم که این پرونده در نتیجه فشار دولت منتفی شد.
دوست پسرم می گوید من می خواهم به یک سفر کمپینگ بروم، اما من قانع نشده ام.
من متقاعد شده ام (که) او دروغ می گوید.
I'm convinced (that) she is lying.
یک مسیحی/آتئیست متقاعد
a convinced Christian/atheist
یک سوسیالیست متقاعد
a convinced socialist
influenced
تحت تأثیر قرار گرفت
swayed
تاب خورد
persuaded
متقاعد شد
converted
تبدیل شده است
indoctrinated
تلقین شده
induced
القاء شده
sold
فروخته شد
won over
پیروز شدن
در مورد چیزی صحبت کرد
lured
فریب خورده
satisfied
راضی
cajoled
متعجب
brainwashed
شستشوی مغزی شده
programmed
برنامه ریزی شده
affected
متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا
inspired
الهام گرفته
moved
نقل مکان کرد
enthused
مشتاق
touched
لمس کرد
infected
مبتلا شده
seduced
اغوا کرد
led
رهبری
wheedled
چرخ دار
inveigled
مستور
motivated
با انگیزه
allured
فریبنده
impelled
رانده شده است
overwhelmed
غرق شده
attracted to
جذب شدن به
مطمئن
مثبت
doubtful
مشکوک
uncertain
نا معلوم
dubious
نامطمئن
unsure
تصمیم نگرفتم
undecided
بی قرار
unsettled
متقاعد نشده
unconvinced
غیر واضح
unclear
مردد، دودل
hesitant
متزلزل
wavering
آمریکا مشکوک
skepticalUS
بلاتکلیف
vacillating
بدبین انگلستان
indecisive
نامعین
scepticalUK
در شک
suspicious
تایید نشده
indefinite
پاره شده
حدسی
unconfirmed
آزمایشی
torn
بی اراده
conjectural
حل نشده
tentative
بی اعتماد
irresolute
متفکر
unresolved
ناخوشایند
distrustful
مبهم
diffident
تزلزل
trustless
iffy
mistrustful
ambiguous
unconfident
faltering
