customers
customers - مشتریان
N/A - N/A
UK :
US :
شخصی که کالا یا خدماتی را خریداری می کند
شخص یا سازمانی که محصول یا خدماتی را خریداری می کند
used to emphasize that in business it is very important not to disagree with a customer or make them angry
برای تأکید بر این نکته استفاده می شود که در تجارت، بسیار مهم است که با مشتری مخالفت نکنید یا آنها را عصبانی نکنید
یک مشتری راضی
خانم ویلسون یکی از مشتریان دائمی ما است.
ما سعی می کنیم به همه مشتریان خود خدمات خوبی ارائه دهیم.
سیستم سفارش جدید ما به این معنی است که می توانیم به طور موثرتری به مشتریان خدمات ارائه دهیم.
استراتژی ساده شرکت تمرکز بر مشتری است.
ما باید بازدیدکنندگان وب سایت بیشتری را به مشتریان پولی تبدیل کنیم.
هدف ما پاسخگویی به تمام شکایات مشتریان در عرض 24 ساعت است.
تکنیک های جذب مشتریان جدید
The farm's biggest customer is a restaurant chain.
بزرگترین مشتری مزرعه یک رستوران زنجیره ای است.
ما دوست داریم به مشتریان وفادار با پیشنهادات ویژه پاداش دهیم.
یک راه مقرون به صرفه برای دستیابی به مشتریان بالقوه
مطالعات نشان می دهد که هر مشتری راضی درباره شرکت شما به یک نفر دیگر می گوید.
این فروشگاه در تلاش برای به دست آوردن مجدد مشتریان ناراضی، تصویر خود را تغییر داده است.
آنها خدمات خود را برای رفع نیازهای مشتریان در کشورهای مختلف تطبیق می دهند.
اکنون باید این محصولات را آزمایش کنیم و قبل از توسعه بیشتر، بازخورد مشتریان را دریافت کنیم.
Our customer service representatives are trained to believe in the old saying that the customer is always right.
نمایندگان خدمات مشتری ما طوری آموزش دیده اند که به ضرب المثل قدیمی معتقد باشند که همیشه حق با مشتری است.
clientele
ارباب رجوع
clients
مشتریان
patrons
مصرف کنندگان
consumers
سفارشی
کسب و کار
ذیل
نوازنده ها
punters
معمولی ها
regulars
تجارت
عمومی
خریداران
buyers
حمایت
patronage
مشتری
clientage
مراجعه کنندگان
clientry
کاربران
frequenters
بازار
users
فروشندگان
purchasers
امپراتورها
shoppers
عادت ها
حضار
vendees
حوزه انتخابیه
emptors
مجموعه
habitués
افراد وابسته
حمایت کردن
constituency
سهم بازار
cortege
پایگاه مشتری
dependents
چشم انداز
prospects
antagonism
تضاد
رقابت
detraction
انحراف
humility
فروتنی
modesty
مخالفت
