auto

base info - اطلاعات اولیه

auto - خودکار

noun - اسم

/ˈɔːtəʊ/

UK :

/ˈɔːtəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [auto] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • صنعت خودرو

  • auto insurance/mechanics/engineers


    بیمه خودرو/مکانیک/مهندس

  • the auto industry/market/business


    صنعت/بازار/کسب و کار خودرو

  • an autofocus camera


    یک دوربین فوکوس خودکار

  • an auto-immune disease


    یک بیماری خود ایمنی

  • auto makers/manufacturers


    خودروسازان/تولیدکنندگان

  • Auto-regulation does not seem to be working for the industry.


    به نظر نمی رسد تنظیم خودکار برای صنعت کار کند.

  • The aircraft is fitted with an auto-recovery system.


    این هواپیما دارای سیستم بازیابی خودکار است.

  • the auto market/industry/business


    بازار خودرو/صنعت/کسب و کار

  • auto insurance/loan/financing


    بیمه / وام / تامین مالی خودرو

  • Most dealerships sell both new and used autos.


    اکثر نمایندگی ها خودروهای نو و دست دوم را می فروشند.

  • Insurance shares recovered, while a softer euro boosted autos.


    سهام بیمه بهبود یافت، در حالی که یک یورو پایین تر، خودروها را تقویت کرد.

synonyms - مترادف
  • automobile


    خودرو

  • wheels


    چرخ ها


  • دستگاه


  • موتور

  • car


    ماشین

  • motorcar


    موتور ماشین

  • bus


    اتوبوس


  • وسیله نقلیه


  • وسیله نقلیه موتوری

  • horseless carriage


    کالسکه بدون اسب


  • ماشین موتوری


  • خودروی سرنشین

  • van


    ون


  • کامیون

  • jalopy


    ژلوپی

  • crate


    جعبه

  • heap


    پشته

  • buggy


    حشره دار

  • wagonUS


    واگن US

  • conveyance


    انتقال

  • hooptie


    هوپتی

  • jeep


    جیپ

  • convertible


    قابل تبدیل


  • سوار شدن


  • حمل و نقل

  • waggonUK


    waggonUK

  • sedan


    سدان

  • taxi


    تاکسی

  • hatchback


    هاچ بک

  • hardtop


    سقف سخت

  • limousine


    لیموزین

antonyms - متضاد
  • hand-operated


    دستی

  • manual


    کتابچه راهنمای

لغت پیشنهادی

tracts

لغت پیشنهادی

cystic

لغت پیشنهادی

billy goat