aberration

base info - اطلاعات اولیه

aberration - انحراف

noun - اسم

/ˌæbəˈreɪʃn/

UK :

/ˌæbəˈreɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [aberration] در گوگل
description - توضیح

  • عمل یا رویدادی که با آنچه معمولاً اتفاق می‌افتد یا کاری که معمولاً انجام می‌دهد بسیار متفاوت است


  • یک تغییر موقت از روش معمول یا معمول رفتار


  • تغییر از آنچه معمول یا معمول است، به ویژه. یک تغییر موقت

  • The losses this year are an aberration, and the company will continue to grow.


    زیان امسال یک انحراف است و شرکت به رشد خود ادامه خواهد داد.

  • The Tories regard it as an aberration that would be catastrophic for Britain's system of government.


    محافظه‌کاران آن را انحرافی می‌دانند که برای سیستم حکومتی بریتانیا فاجعه‌بار خواهد بود.

  • That last kiss had been a mistake an aberration.


    آن بوسه آخر یک اشتباه بود، یک انحراف.

  • In light of his often-brilliant and incident-free 1995-96 season the previous year was quickly ruled an aberration.


    با توجه به فصل غالباً درخشان و بدون حادثه او در فصل 1995-96، سال قبل به سرعت به یک انحراف محکوم شد.

  • This psychoanalysis of the Enlightenment obviously concentrated only on its darker side its errors, aberrations and absurdities.


    این روانکاوی روشنگری آشکارا فقط بر جنبه تاریک تر آن، خطاها، انحرافات و پوچ های آن متمرکز بود.

  • The implication was clear: to discuss Article 6 would be an irresponsible aberration.


    مفهوم واضح بود: بحث در مورد ماده 6 یک انحراف غیرمسئولانه خواهد بود.

  • And any such aberration includes a nervous disposition toward children.


    و هر چنین انحرافی شامل تمایل عصبی نسبت به کودکان است.

example - مثال
  • a temporary aberration of his exhausted mind


    انحراف موقت ذهن خسته اش

  • A childless woman was regarded as an aberration, almost a social outcast.


    یک زن بدون فرزند به عنوان یک انحراف و تقریباً یک طرد شده اجتماعی در نظر گرفته می شد.

  • Economists dismissed last month's jump in inflation as an aberration.


    اقتصاددانان جهش تورم ماه گذشته را انحراف رد کردند.

  • It was a temporary aberration of his exhausted mind.


    این یک انحراف موقت از ذهن خسته او بود.

  • It was nothing more than a mental aberration on my part.


    این چیزی بیش از یک انحراف ذهنی از جانب من نبود.

  • They claimed he was a caring parent who had used violence in a moment of aberration.


    آنها ادعا کردند که او یک والدین دلسوز است که در یک لحظه انحراف از خشونت استفاده کرده است.

  • In a moment of aberration, she agreed to go with him.


    در یک لحظه انحراف، او موافقت کرد که با او برود.

  • I'm sorry I'm late - I had a mental aberration and forgot we had a meeting today.


    متاسفم که دیر آمدم - من یک انحراف ذهنی داشتم و فراموش کردم که امروز جلسه ای داشتیم.

  • The drop in our school’s test scores was dismissed as an aberration.


    کاهش نمرات آزمون مدرسه ما به عنوان یک انحراف رد شد.

synonyms - مترادف
  • abnormality


    ناهنجاری

  • anomaly


    عجیب و غریب

  • oddity


    بی نظمی

  • irregularity


    انحراف

  • deviation


    خصوصیات عجیب و غریب

  • peculiarity


    واگرایی

  • eccentricity


    استثنا

  • quirk


    نادر بودن

  • divergence


    عجیب بودن


  • کنجکاوی

  • rarity


    عزیمت، خروج

  • strangeness


    تغییر

  • curiosity


    چیز غریب

  • oddness


    تفاوت

  • departure


    اعوجاج


  • ناسازگاری

  • weirdness


    غیر معمول بودن

  • freak


    کاستی

  • oddment


    ناهماهنگی


  • پدیده

  • distortion


    سرگردان

  • diversion


    هوس باز

  • inconsistency


  • digression


  • unusualness


  • aberrancy


  • defect


  • incongruity



  • straying


  • vagary


antonyms - متضاد
  • conformity


    مطابقت

  • normality


    عادی بودن

  • regularity


    منظم بودن

  • sameness


    یکسانی

  • soundness


    سلامت

  • usualness


    معمول بودن


  • استاندارد

  • uniformity


    یکنواختی

  • similarity


    شباهت

  • normalcy


    ادامه

  • continuation


    کمال

  • evenness


    اشتراک

  • perfection


    برابری

  • commonality


    هنجار

  • equality


    همتراز

  • norm


    میانگین

  • par


    طبیعی


  • خط


  • سادگی


  • معمولی بودن

  • simplicity


    مشترک بودن

  • ordinariness


    هارمونی

  • commonness


    توافق

  • harmony


    استاندارد بودن


  • ثبات

  • typicality


    معمولی

  • standardness


  • consistency



  • normalness



لغت پیشنهادی

cutthroat

لغت پیشنهادی

photo

لغت پیشنهادی

attractive