affection
affection - محبت
noun - اسم
UK :
US :
احساس دوست داشتن یا عشق و مراقبت
احساس دوست داشتن یک شخص یا مکان
احساس دوست داشتن یا عشق
برای موفق شدن در متقاعد کردن کسی که شما را دوست داشته باشد
احساس دوست داشتن کسی یا چیزی
و من به برنارد که با من به مدرسه رفت علاقه داشتم.
به نظر می رسید که او هرگز به ما محبتی نشان نمی دهد.
هیچ کس، مطمئناً نه رز، از این که او علاقه عمیقی به او داشت، نمی دانست.
تنها زمانی که به یکدیگر ابراز محبت می کنید در رختخواب است.
من و آلیسون با هم در مدرسه بودیم و به او محبت زیادی داشتم.
من نمی توانم باور کنم که تو از علاقه روزافزون من نسبت به تو غافل بودی.
سوراخ های بینی اش را به سمت او باز کرد که نشانه ای از محبت بود.
کودکانی که گرسنه محبت بوده اند
استوارت به عنوان شوهر و پدر، محبت چندانی برای خانواده فراهم نمی کرد.
The world of affection, approval and love is replaced by the world of order work and entrance exams.
دنیای محبت و تایید و عشق جای خود را به دنیای نظم و کار و کنکور می دهد.
The crowd of mourners at his funeral bore witness to the affection and respect Stanley had earned through his life and work.
انبوه عزاداران در مراسم تشییع جنازه او شاهد محبت و احترامی بودند که استنلی در طول زندگی و کار خود به دست آورده بود.
کودکان به عشق و محبت زیادی نیاز دارند.
به همسرش هیچ محبتی نشان نداد.
او در محبت عمیق همه شاگردانش بود.
علاقه آقای دارسی به خواهرش
من علاقه زیادی به نیویورک دارم.
آن دو مرد داشت که سعی می کردند محبت او را جلب کنند.
موضوع محبت او مرد جوانی به نام پل بود.
او فقط کمی محبت می خواهد.
از او با محبت واقعی یاد می شود.
من برای نمایش عمومی محبت وارد نمی شوم.
او یک محبت واقعی برای او ایجاد کرده بود.
او برای جلب محبت او تلاش زیادی کرده بود.
معلم به همه شاگردانش ابراز محبت کرد.
یک احساس قوی از محبت
او هیچ علاقه ای به کودک نداشت.
او به عمه اش علاقه عمیقی داشت.
رئیس جمهور سابق هنوز هم جایگاهی در محبت ملت دارد.
از زمان طلاقش، او به زنانی که سعی در جلب محبت او دارند مشکوک بوده است.
با حیوانات خانگی باید با محبت رفتار کرد.
هریت به او محبت زیادی داشت.
fondness
علاقه
عشق
devotion
تعلق خاطر
attachment
پیوست
اهميت دادن
احساس
liking
دوست داشتن
warmth
گرما
tenderness
لطافت
شور
endearment
دوستی
friendliness
احساسات
sentiment
رفاقت
amity
نزدیکی
closeness
میل
گرمی
قرابت
warmness
توجه
affinity
مراقبت
attentiveness
فداکاری
caring
آشنایی
devotedness
حسن نیت
familiarity
صمیمیت
goodwill
مهربانی
intimacy
تحسین
kindness
آروها
طرفدار ایالات متحده
admiration
favourUK
aroha
favorUS
favourUK
hatred
نفرت
کینه توز
loathing
rancourUK
rancorUS
خصومت
rancourUK
تحقیر
animosity
دوست نداشتن
contempt
دشمنی
dislike
بی تفاوتی
enmity
تندی
indifference
رنجش
acrimony
تضاد
detestation
انزجار
resentment
بیزاری
antagonism
تنفر شدید
antipathy
تمسخر
aversion
با وجود
hostility
آنیموس
revulsion
دافعه
scorn
سردی
spite
اودیوم
animus
تلخی
repulsion
رد
coldness
نارضایتی آمریکا
odium
نارضایتی انگلستان
bitterness
نارضایتی
disapproval
disgust
repugnance
disfavorUS
disfavourUK
displeasure
