bop

base info - اطلاعات اولیه

bop - باپ

noun - اسم

/bɑːp/

UK :

/bɒp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bop] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Fancy a bop?


    دوست دارید یک باپ؟

  • There’s a bop on in the village hall tonight.


    امشب در تالار دهکده مراسمی برگزار می شود.

  • They were all bopping to the music.


    همه آنها در حال هجوم به موسیقی بودند.


  • زدن سر کسی

  • There are a couple of decent clubs where you can go for a bop.


    چند باشگاه خوب وجود دارد که می توانید برای بازی در آنها بروید.

  • The ball bounced up and bopped him on the nose.


    توپ به سمت بالا پرید و به بینی او کوبید.

  • I got a bop on the head.


    من یک باپ روی سر گرفتم.

synonyms - مترادف

  • فوت کردن، دمیدن

  • hit


    اصابت

  • smack


    بو

  • thump


    ضربه زدن

  • punch


    مشت زدن

  • whack


    ضربت زدن


  • در زدن

  • wallop


    ولوپ کردن


  • کمربند

  • thwack


    thwack

  • clout


    نفوذ

  • sock


    جوراب


  • ترک

  • cuff


    کاف

  • slap


    سیلی زدن

  • clip


    کلیپ

  • bash


    ضربه شدید

  • box


    جعبه


  • سکته

  • bang


    انفجار

  • rap


    رپ

  • slug


    حلزون حرکت کردن

  • buffet


    بوفه

  • swipe


    کش رفتن

  • swat


    سوات

  • biff


    بیف

  • welt


    ورم

  • smash


    درهم کوبیدن

  • hook


    قلاب


  • پوند

  • bat


    خفاش

antonyms - متضاد

  • شکست


  • از دست دادن


  • ستایش

  • praise


    ضربه زدن

  • tap


    تسلیم شدن

  • surrender


    حفظ کردن

  • pat


    دست برداشتن از

  • uphold


    تعریف و تمجید


  • جعبه گشایی

  • compliment


    آرام باش

  • unbox


    عبور کردن


  • مصون باشید


  • لمس نکن

  • be immune


    از بین رفتن


  • دلسرد کردن


  • مکث

  • discourage


    متوقف کردن

  • halt


    خراب کردن


  • منصرف کردن

  • ruin


    بی توجهی

  • dissuade


  • neglect


لغت پیشنهادی

third

لغت پیشنهادی

brakes

لغت پیشنهادی

partnership