meddle
meddle - دخالت کردن
verb - فعل
UK :
US :
to deliberately try to influence or change a situation that does not concern you or that you do not understand
تلاش عمدی برای تأثیرگذاری یا تغییر وضعیتی که به شما مربوط نیست یا نمیفهمید
دست زدن به چیزی که نباید آن را لمس کنید، مخصوصاً به صورت بی دقتی که ممکن است آن را بشکند
to try to change or have an influence on things that are not your responsibility especially by criticizing in a damaging or annoying way
تلاش برای تغییر یا تأثیرگذاری بر چیزهایی که مسئولیت شما نیست، به ویژه با انتقاد به روشی مضر یا آزاردهنده
سعی کنید روی چیزهایی که مسئولیت شما نیست تغییر دهید یا تأثیر بگذارید
هیچ کس به کسی کمک نکرد، هیچ کس دخالت نکرد.
از اواسط دهه 1990، سانسورچی ها بیشتر مداخله کردند.
رهبران کلیسا نباید در سیاست دخالت کنند.
یا مردی که در هنرهای سیاه دخالت کرد؟
اما دیدن، مداخله کردن، نفوذ کردن، همه چیز لیونل بود.
از نظر آنها، او به عنوان یک فرد مشغول مداخله گر به نظر می رسید، یک درآمد زورگیر که در میراث آنها دخالت می کرد.
بسیاری از ما همسایگان خود را آنقدر نمی شناسیم که بتوانیم در زندگی آنها دخالت کنیم.
او حق دخالت در امور او را نداشت.
او فقط یک احمق قدیمی مداخله گر است!
یک نفر با کامپیوتر او مداخله کرده بود.
من به شما هشدار داده ام، در چیزهایی که درک نمی کنید دخالت نکنید.
من از آن دسته مالکی نیستم که در خط مشی تحریریه دخالت کنم.
خواهرم همیشه در امور دیگران دخالت می کند.
مردم نباید با چیزهایی که نمی فهمند دخالت کنند.
من نمیخواهم والدینم در امور من دخالت کنند و به من بگویند که چگونه زندگیام را اداره کنم.
tinker
قلع و قمع
fiddle
کمانچه
بهم ریختگی
interfere
مداخله کردن
tamper
دستکاری کردن
monkey
میمون
انگشت
بازی با
fiddle with
کمانچه با
meddle with
دخالت کردن
interfere with
دخالت کند
muck about
در مورد
tamper with
کوچک با
trifle with
ظروف سرباز یا مسافر با
احمق با
fool with
به هم ریختن
بدون اجازه رسیدگی کنید
بدون اجازه لمس کنید
سرهم بندی کردن با
tinker with
لجن در اطراف
muck around
میمون با
monkey with
بازی
دست و پا زدن
dabble
چیز جزیی
trifle
اسباب بازی
بازی در اطراف
احمق
بازی در مورد
fool
تنظیم کنید
تنها گذاشتن
چشم پوشی
disregard
بی توجهی
ترک کن
اجازه بده
سرت به کار خودت باشه
neglect
ترک کردن
نادیده گرفتن
بدبینی
misheed
اندک
بی توجه
unheed
بی خیال
unmind
اجتناب کردن
طفره رفتن
evade
به آن توجهی نکنید
چشم ببند
غافل بودن
توجه نکنید