respectable
respectable - قابل احترام
adjective - صفت
UK :
US :
بی احترامی
محترم
احترام گذاشتن
احترام
قابل احترام
با احترام
به ترتیب
---
---
---
کسی که قابل احترام است به گونه ای رفتار می کند که از نظر اجتماعی قابل قبول است
خوب یا رضایت بخش
به دلیل شخصیت، ظاهر یا رفتار خوب شما، از نظر اجتماعی قابل قبول هستند
یک مقدار یا کیفیت قابل احترام به اندازه کافی بزرگ یا از استاندارد خوبی برخوردار است که قابل قبول باشد
socially acceptable because of having a good character or appearance or behaving in a way that is approved of
از نظر اجتماعی به دلیل داشتن شخصیت یا ظاهر خوب یا رفتاری که مورد تایید است، قابل قبول است
محترم همچنین به معنای آنقدر بزرگ یا خوب است که قابل قبول باشد
Crucially, however incorporation into the upper reaches of strategy-making is offered only to representatives of the respectable citizenry.
با این حال، بسیار مهم است که ادغام در سطوح بالای استراتژیسازی تنها به نمایندگان شهروندان محترم ارائه میشود.
و این یک دختر محترم است، هاروی.
A B یک نمره کاملا قابل احترام است.
Tony was always in trouble with the police when he was young but now he's a respectable married man.
تونی در جوانی همیشه با پلیس مشکل داشت، اما اکنون او یک مرد متاهل محترم است.
a respectable neighborhood
محله ای محترم
Students were to be taken in as boarders, having been recommended by a respectable person who knew them or their families.
دانش آموزان باید به عنوان شبانه روزی پذیرفته می شدند، که توسط یک فرد محترم که آنها یا خانواده هایشان را می شناخت توصیه می شد.
تقریباً قابل احترام بود و تا نیمی از رانهایش میرسید.
محله ای بسیار محترم
یک مرد متاهل محترم
برو خودت را محترم جلوه بده
این یک نتیجه کاملا قابل احترام بود.
رشد اقتصادی به طور متوسط 2.5 درصد بوده است.
She seems respectable enough.
او به اندازه کافی قابل احترام به نظر می رسد.
من متهم را بسیار محترم می دانم.
من یک زن متاهل محترم هستم.
زمان آن فرا رسیده است که شغل قابل احترامی برای خود پیدا کنید.
این محله آبرومندی است.
این گروه عملکرد کاملا قابل احترامی ارائه کرد.
امتیاز قابل احترام 87 را به دست آوردند.
یک زن جوان محترم از یک خانواده خوب
این قسمت از شهر در ده سال اخیر کاملاً محترم شده است.
من کت و شلوار کسل کننده و قابل احترامم را در مصاحبه پوشیدم.
او حقوق قابل قبولی می گیرد.
نتیجه نهایی 2-1 قابل احترام بود.
پیدا کردن یک پیراهن تمیز که به اندازه کافی محترم به نظر می رسید، سخت بود.
درآمد قابل احترام
Her school has a respectable basketball program.
مدرسه او یک برنامه بسکتبال قابل احترام دارد.
همه چیز در هتل هوای محترمانه ای داشت.
مناسب
decorous
زیبا
polite
با ادب
seemly
به ظاهر
genteel
مهربان
decent
نجیب
درست
befitting
برازنده
becoming
تبدیل شدن
suitable
خوب
بلند مرتبه
پذیرفته شده
dignified
مطابقت دادن
accepted
قابل ارائه
conforming
انجام شده
presentable
قابل تحسین
comely
قابل اعتبار
عالی
done
de rigueur
admirable
خوب پرورش یافته
creditable
comme il faut
sublime
تصفیه شده
de rigueur
متمدن ایالات متحده
well bred
درباری
comme il faut
civilisedUK
refined
جلا داده شده
civilizedUS
مدنی
courtly
civilisedUK
polished
disreputable
بی اعتبار
improper
نامناسب
indecent
ناشایست
unworthy
نالایق
inappropriate
غلط
incorrect
غیر ظریف
indecorous
بی ادب
indelicate
آمریکا بی شرف
unbecoming
بی شرف انگلستان
ungenteel
حقیر
unseemly
تصفیه نشده
dishonorableUS
بد
dishonourableUK
ارزان
ignoble
فاسد
impolite
بی احترامی
unrefined
خارق العاده
غير قابل تحمل
خسیس
contemptible
غیر قابل احترام
corrupt
ناهمخوان
disrespectable
intolerable
miserly
unrespectable
unsuitable
unsuited
disrespectful
incongruous
unfit
rude
