unsatisfied
unsatisfied - ناراضی
adjective - صفت
UK :
US :
به تقاضا، درخواست و غیره ارضا نشده رسیدگی نشده است
راضی نیستید زیرا می خواهید چیزی بهتر شود
احساس اینکه چیزی کافی نیست یا به اندازه کافی خوب نیست
اگر آرزوی برآورده نشده دارید، به آنچه می خواستید نرسیده اید
So the Nash Ensemble's concert offered a first half of Mozart and Brahms which left one feeling vaguely unsatisfied.
بنابراین کنسرت گروه نش نیمه اول موتزارت و برامس را ارائه داد که باعث شد فرد احساس نارضایتی مبهمی کند.
سازش همه طرف ها را ناراضی کرد.
یکی از معدود جاه طلبی های ارضا نشده من این است که وارد مطالعه پیرمرد شوم.
اما مردان دیگر، که ناراضی باقی می مانند، به رشد گام به گام به سطوح جدید ادامه می دهند.
همانطور که استاندارد لایف کشف کرد، تقاضای نارضایتی زیادی برای چنین وامهای مسکنی از سوی وامگیرندگان وجود دارد.
But everyone knew, even then about unsatisfied or sublimated or postponed desires: the final step must be action.
اما همه حتی در آن زمان درباره امیال ارضا نشده یا تصعید شده یا به تعویق افتاده می دانستند: گام نهایی باید عمل باشد.
Convinced that the general public had an unsatisfied thirst for knowledge he took an active part in several educational activities.
او با اطمینان از اینکه عموم مردم عطش ارضا نشده ای برای دانش دارند، در چندین فعالیت آموزشی شرکت فعال داشت.
I have a nagging sense of being unsatisfied with my behaviour, as though I was doing something morally wrong.
من احساس آزاردهنده ای دارم که از رفتارم راضی نیستم، انگار که از نظر اخلاقی کار اشتباهی انجام می دهم.
این رمان او را مورد توجه قرار داده بود، اما او را ناراضی رها کرد.
بعد از شام همچنان احساس نارضایتی می کرد.
تقاضای ناراضی برای محصول وجود دارد.
unsatisfied curiosity/desire
کنجکاوی/میل ارضا نشده
discontented
ناراضی
disgruntled
ناامید شده
displeased
محقق نشده است
disappointed
متقاعد نشده
unhappy
ناموفق
unfulfilled
برآورده نشده
unconvinced
راضی کننده نیست
failed
تحریک شده
unmet
خشمگین
unsatisfiable
اذیت شده
irritated
رنجیده شده است
نارضایتی
annoyed
سوءمطالعه
aggrieved
مضطرب
dissatisfied
ناراحت
discontent
عصبانی
malcontent
راضی نیست
vexed
خاموش کردن
upset
دلخور
exasperated
اذیت شد
شکایت کردن
irked
ناراحت شد
غرغر کردن
frustrated
resentful
disaffected
bothered
complaining
malcontented
peeved
grumbling
pleased
راضی
satisfied
خوشحال
خرسند
delighted
خوشحالم
gratified
هیجان زده
خفه شده
contented
سپاسگزار
thrilled
محتوا
chuffed
قلقلک داد
thankful
سرخوش
بسیار خوشحال
tickled
پیچیده شده
grateful
سرخوشی
elated
تسخیر کردن
overjoyed
از خود راضی
wrapped
غرغر کرد
euphoric
خشنود است
rapt
روی ماه
smug
روحیه بالا
complacent
خروس یک حلقه
gruntled
خوشحال به عنوان مشت
well pleased
صورتی قلقلک داده شده
خیلی خوشحال بودن
روی ابر هفت
cock-a-hoop
ساخته شده. مصنوعی
pleased as punch
به اندازه پانچ راضی است
tickled pink
made up
