activate
activate - فعال کردن
verb - فعل
UK :
US :
تا یک سیستم الکتریکی یا فرآیند شیمیایی شروع به کار کند
باعث شروع چیزی شدن
برای ایجاد یک واکنش شیمیایی سریعتر، به ویژه با گرم کردن
باعث شود چیزی شروع به کار کند
در ورزش، فعال کردن یک بازیکن به معنای بازگرداندن آن بازیکن به تیم معمولی پس از مصدومیت است.
کاری کردن که چیزی شروع به کار یا اتفاق بیفتد
تولید کلروفیل در گیاهان با نور خورشید فعال می شود.
این فرآیند با نور خورشید فعال می شود.
Melanin producing cells in our bodies are activated by ultraviolet light from the sun and can have a protective effect.
سلول های تولید کننده ملانین در بدن ما با نور فرابنفش خورشید فعال می شوند و می توانند اثر محافظتی داشته باشند.
در شرایط نادر خاصی، این واکسن ها می توانند بیماری را فعال کنند.
To be completely safe he activated his automatic call-signal which would be picked up on the ground.
برای اینکه کاملاً ایمن باشد، سیگنال تماس خودکار خود را فعال کرد که روی زمین گرفته می شد.
The different ways in which superantigens activate T cells casts light on the pathogenesis of infectious disease.
روشهای مختلفی که سوپرآنتیژنها سلولهای T را فعال میکنند، پاتوژنز بیماریهای عفونی را روشن میکند.
دود سیستم اسپرینکلر را فعال کرد.
سپس گوشهایشان در برابر نالههای سوراخکننده محافظت میکنند و پمپ مکش را فعال میکنند.
Room keys activate the temperature controls and turn on an entry light so guests never enter a dark room.
کلیدهای اتاق، کنترل های دما را فعال می کنند و چراغ ورودی را روشن می کنند، بنابراین مهمانان هرگز وارد اتاق تاریک نمی شوند.
بیکینگ پودر حاوی اسید داخلی خود است، بنابراین می توان آن را فقط با حرارت و مایع فعال کرد.
دزدگیر با حرکت فعال می شود.
این ژن توسط یک پروتئین خاص فعال می شود.
آلارم با کمترین فشار فعال می شود.
چیزی دزدگیر ماشین را فعال کرد.
مشتریان جدید باید با یک خط خودکار تماس بگیرند تا کارت خود را فعال کنند.
The move will activate a clause in the contract which gives the company the option to sell or demand the outstanding £3.5m owed on the deal.
این حرکت یک بند در قرارداد را فعال میکند که به شرکت این امکان را میدهد تا 3.5 میلیون پوند بدهی قرارداد را بفروشد یا مطالبه کند.
شروع کنید
trigger
ماشه
actuate
فعال کردن
عمل کنند
initiate
آغازکردن
اجرا کن
راندن
spark
جرقه
سفر
حرکت
energiseUK
energiseUK
energizeUS
energizeUS
stimulate
تحریک
سریع
propel
سوق دادن
mobiliseUK
mobiliseUK
mobilizeUS
mobilizeUS
animate
جان دادن
initialiseUK
InitialiseUK
initializeUS
مقداردهی اولیه US
galvaniseUK
گالوانیزه انگلستان
galvanizeUS
گالوانیزه ایالات متحده
motivate
ایجاد انگیزه
rouse
برانگیختن
impel
وادار کردن
arouse
تولید
prod
هم بزنید
میل لنگ
actify
crank
deactivate
از کار انداختن
disable
غیر فعال کردن
متوقف کردن
برش
disconnect
قطع شدن
کشتن
stall
غرفه
terminate
خاتمه دادن
halt
مکث
بررسی
دستگیری
disengage
جدا کردن
پایان
neutraliseUK
neutraliseUK
neutralizeUS
خنثی کردن ایالات متحده
decommission
از کار افتادن
خاموش کردن
قطع کردن
خاموش کن
تعطیل کردن
make inactive
بسته
برق را بکش
بی حرکت کردن ایالات متحده
unplug
immobiliseUK
immobilizeUS
مسدود کردن
immobiliseUK
ترمز
مانع شود
brake
تعلیق کند
hinder
مانع
suspend
obstruct
