apiece
apiece - یک تکه
adverb - قید
UK :
US :
costing or having a particular amount each
هزینه یا داشتن مقدار خاصی برای هر کدام
هر یک
من یک دوجین کوکی خریدم، بنابراین شما می توانید سه عدد از آن را بردارید.
Oranges are 20 cents apiece.
پرتقال هر عدد 20 سنت است.
به پیشنهاد یانتو، هر کدام از آنها رفتند و هرکدام یک چوب نازک دراز پیدا کردند.
هر دو در دهه 50 زندگی خود هستند، بیش از 30 سال است که ازدواج کرده اند و هر کدام سه فرزند دارند.
بروادوس و لی در طول دادگاه با وثیقه یک میلیون دلاری آزاد بودند.
هر کریسمس میتوانستیم حداقل یک اسباببازی را انتظار داشته باشیم.
In seven Tests at headquarters between 1983 and 1989, Foster took just 14 wickets at 44 runs apiece.
در هفت تست در مقر مرکزی بین سالهای 1983 و 1989، فاستر تنها 14 ویکت در هر 44 دوش گرفت.
300 لابی گر و وکیل به طور متوسط هر کدام بیش از 10000 دلار دادند.
The past 10 congresses averaged voting on one amendment apiece, according to Congressional Quarterly.
طبق گزارش کنگره کوارترلی، 10 کنگره گذشته به طور متوسط روی یک اصلاحیه رای دادند.
استرلینگ و والکات هر کدام یک گل زدند.
بزرگترین سنگ ها بیش از پنج تن وزن دارند.
عروسک های این دوره در شرایط خوبی به قیمت 500 پوند به فروش می رسند.
عروسک های این دوره در شرایط خوبی به قیمت 500 دلار به فروش می رسند.
آنها هر کدام فقط 35 سهم گرفتند.
ارزش این قراردادها بین 300 تا 400 هزار دلار بود.
هر یک
individually
به طور جداگانه
respectively
به ترتیب
separately
بصورت جداگانه
severally
همه
مطابق
گذشته از
یک پرتاب
به تنهایی
singly
به طور متوالی
successively
یک پاپ
یک شات
برای هر
از هر کدام
سرانه
per capita
به هر
در هر مورد
یکی یکی
به طور متناسب
proportionately
به ازای هر نفر
برای هر کدام
هر
به طور مساوی تقسیم کنید
هرکدام
split evenly
هر شخص
بدون استثنا
توسط
در هر واحد
در واحد جمعیت
به طور کلی
با یکدیگر
collectively
به صورت جمعی
همه با هم
en masse
به صورت دسته جمعی
به عنوان یک گروه
بطور کلی
در مجموع
altogether
بطور قابل ملاحظه ای
substantially
تا حد زیادی
عمدتا
predominantly
به طور مشترک
jointly
به صورت تعاونی
cooperatively
اغلب
همزمان
simultaneously
به طور عمده
اصولا
chiefly
به صورت متحد
principally
اساسا
unitedly
به صورت همزمان
روی هم رفته
synchronously
در درجه اول
مدنظر قرار دادن همه چیز
در بیشتر موارد
همه چیز در نظر گرفته شد
taking everything into consideration
در تعادل
contemporaneously
all things considered
generally speaking
