coarse

base info - اطلاعات اولیه

coarse - درشت

adjective - صفت

/kɔːrs/

UK :

/kɔːs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coarse] در گوگل
description - توضیح
  • having a rough surface that feels slightly hard


    داشتن یک سطح ناهموار که کمی سخت به نظر می رسد

  • consisting of threads or parts that are thick or large


    متشکل از رشته ها یا قطعات ضخیم یا بزرگ


  • صحبت کردن به شیوه ای بی ادبانه و توهین آمیز، به خصوص در مورد رابطه جنسی


  • خشن و صاف یا نرم نباشد یا در قطعات خیلی کوچک نباشد

  • rude and offensive


    بی ادب و توهین آمیز


  • خشن و صاف یا نرم نیست


  • بی ادبی یا توهین آمیز در رفتار یا گفتار

  • Her straight hair once dark brown was becoming grey and coarse.


    موهای صاف او که زمانی قهوه ای تیره بود، خاکستری و درشت می شد.

  • A coarse cloth was made from the local wool.


    پارچه ای درشت از پشم محلی درست می کردند.

  • All the hospital beds were covered with coarse cotton sheets.


    تمام تخت های بیمارستان با ملحفه های پنبه ای درشت پوشانده شده بود.

  • The former are usually coarse grained; the latter fine grained or glassy.


    اولی ها معمولا دانه درشت هستند. دومی، دانه ریز یا شیشه ای.

  • Conversion to grassland also explains much of the loss of healthy shrubs, coarse grasses, cotton grass and rushes.


    تبدیل به علفزار همچنین بخش عمده ای از از دست دادن درختچه های سالم، علف های درشت، چمن های پنبه ای و عجله ها را توضیح می دهد.

  • The fisherman's skin was dark and coarse, his hands big and strong.


    پوست ماهیگیر تیره و درشت بود، دستانش بزرگ و قوی بود.

  • Several comedians have been criticized for their coarse humor.


    چندین کمدین به خاطر طنز درشتشان مورد انتقاد قرار گرفته اند.

  • One grade coarser is twice the size of its predecessor and one grade finer is half the size.


    اندازه یک درجه درشت دو برابر نمونه قبلی و یک درجه ریزتر نصف اندازه است.

  • She tried to ignore his coarse jokes and crude innuendoes -- he was obviously drunk.


    او سعی کرد به شوخی‌های درشت و کنایه‌های رکیک او چشم‌پوشی کند - او آشکارا مست بود.

  • coarse sand


    شن درشت

  • She touched it; it was dry and coarse to her touch.


    او آن را لمس کرد. در لمس او خشک و درشت بود.

example - مثال
  • coarse hands/linen


    دست های درشت/کتانی

  • coarse sand/salt/hair


    ماسه درشت / نمک / مو

  • coarse manners/laughter


    رفتارهای خشن / خنده

  • He wore a coarse woollen cloak.


    شنل پشمی درشتی به تن داشت.

  • She did a course in economics.


    او یک دوره در اقتصاد گذراند.

  • She looked at the boy's coarse hands and heavy boots.


    او به دستان درشت و چکمه های سنگین پسر نگاه کرد.

  • The monks wore coarse linen habits.


    راهبان عادات کتانی درشت می پوشیدند.

  • The dog was a great staghound with long coarse hair.


    سگ بزرگی بود با موهای زمخت بلند.

  • The coarse sand produces soils which are very free-draining.


    ماسه درشت خاک هایی را تولید می کند که دارای زهکش بسیار آزاد هستند.

  • coarse sand/breadcrumbs


    ماسه درشت / خرده نان

  • Linen is a coarse-grained fabric.


    کتان پارچه ای دانه درشت است.

  • a coarse joke


    یک شوخی درشت

  • coarse language


    زبان درشت

  • coarse hair


    موهای درشت

  • coarse linen shirts


    پیراهن های کتان درشت

  • Now and then coarse laughter broke out.


    هرازگاهی خنده های درشتی بلند شد.

  • Our recipe calls for coarsely chopped pistachios.


    دستور ما به پسته درشت خرد شده نیاز دارد.

  • He was shocked by the coarseness of his guest.


    از درشتی مهمانش شوکه شد.

synonyms - مترادف

  • خشن

  • uneven


    ناهموار. ناجور

  • jagged


    ناهموار

  • ragged


    ژنده پوش

  • bumpy


    برآمده

  • rugged


    بی رویه

  • irregular


    شکسته شده


  • توده ای

  • lumpy


    خراشیده

  • scraggy


    خشن شده

  • roughened


    سنگریزه

  • pebbly


    ساینده

  • abrasive


    ناتمام

  • unfinished


    ریگ دار

  • harsh


    ترک خورده

  • gritty


    سخت

  • chapped


    صیقلی نشده


  • درشت دانه

  • unpolished


    خشن تراشیده شده

  • coarse-grained


    سنگلاخ

  • rough-hewn


    سنگی

  • craggy


    دستگیره

  • rocky


    حفره دار

  • knobby


    گره دار

  • stony


    غرغر کرد

  • pitted


    به شکل ضربتی

  • knotty


    خراشیده شده

  • gnarled


    پوسیده

  • knobbly


  • rutted


  • rutty


antonyms - متضاد

  • صاف


  • زوج


  • تخت


  • مرحله

  • unwrinkled


    بدون چین و چروک

  • levelledUK


    سطح بندی شده انگلستان

  • leveledUS


    سطح بندی شده آمریکا


  • لباس فرم

  • unrough


    ناخوشایند

  • gentle


    ملایم

  • unbroken


    ناشکسته

  • undamaged


    بدون آسیب


  • سطح


  • تمیز


  • نرم

  • velvety


    مخملی

  • planed


    برنامه ریزی شده


  • ثابت


  • سر راست

  • invariable


    تغییر ناپذیر

  • horizontal


    افقی

  • unfluctuating


    بی نوسان

  • unvarying


    غیر متغیر


  • منظم

  • definite


    قطعی

لغت پیشنهادی

acolyte

لغت پیشنهادی

coopers

لغت پیشنهادی

sees