allied
allied - متحد
adjective - صفت
UK :
US :
belonging or relating to the countries that fought with Britain, the US etc in the First or Second World War
متعلق یا مربوط به کشورهایی که در جنگ جهانی اول یا دوم با بریتانیا، ایالات متحده و غیره جنگیدند
با اهداف سیاسی، نظامی یا اقتصادی یکسانی همراه شده است
با یک توافق سیاسی یا نظامی مرتبط است
مشابه یا به نوعی مرتبط
combined
ترکیب شده
relating to the Allies (= the countries that fought against Germany and the other Axis countries in the Second World War)
مربوط به متفقین (= کشورهایی که در جنگ جهانی دوم علیه آلمان و دیگر کشورهای محور جنگیدند)
در ally ببینید
متصل، به ویژه با داشتن بسیاری از چیزهای مشترک
خود جاده به مستعمره ساکنان متخصص در فعالیت های تئاتری و وابسته تبدیل شده بود.
The country earned Western criticism for failing to participate actively in the allied campaign in the Gulf.
این کشور به دلیل عدم مشارکت فعال در کارزار متحدین در خلیج فارس مورد انتقاد غرب قرار گرفت.
تا کنون، تلفات متفقین به طرز شگفت انگیزی کم بوده است. در یک جنگ زمینی آنها به زودی تکثیر خواهند شد.
تعداد نیروهای متفقین در خلیج فارس در پایان ژانویه 705000 نفر تخمین زده می شود.
در واقع ژنرال متحد مانند سایر قهرمانان به یک شخصیت تابع تبدیل می شود.
Information was shared between the allied governments.
اطلاعات بین دولت های متحد به اشتراک گذاشته شد.
بنابراین این اولین بولتن خبری است که یک موقعیت معمولی را برای علم و مسائل مرتبط اختصاص می دهد.
به این مسائل باید مسائل مربوط به انتخاب و ارزیابی را نیز اضافه کرد.
استراتژی متحدان این را بیشتر نشان می دهد.
allied forces/troops
نیروهای/نیروهای متحد
بسیاری از غیرنظامیان در نتیجه بمباران متحدین جان باختند.
این حزب با کمونیست ها متحد است.
ایتالیا در سال 1915 به جنگ در طرف متفقین پیوست.
پزشکی، پرستاری، فیزیوتراپی و سایر مشاغل وابسته
در این شغل به مهارت های اجتماعی همراه با دانش فنی نیاز دارید.
ایالات متحده همچنان متحد نزدیک عربستان سعودی است.
تهاجم هفت گروه چریکی که با هم متحد بودند
an allied offensive
یک حمله متفقین
allied bombers/forces
بمب افکن/نیروهای متفقین
علوم کامپیوتر و موضوعات مرتبط در اینجا تدریس نمی شود.
برای تبدیل شدن به یک معلم خوب، شور و شوق زیادی لازم است، همراه با عشق به کودکان.
Allied forces
نیروهای متفقین
فرود متفقین در نرماندی
allied forces
نیروهای متحد
برای تبدیل شدن به یک معلم خوب نیاز به اشتیاق زیادی همراه با عشق به کودکان است.
cooperating
در حال همکاری
leagued
لیگ شده
partnered
شریک شد
associated
مرتبط است
دوستانه
syndicated
سندیکایی
aligned
هم راستا
complicit
همدست
در اتحاد
در لیگ
در مشارکت
دست در دستکش
in cahoots
به صورت دسته جمعی
strategically aligned
از نظر استراتژیک همسو شده است
complicitous
hostile
خصومت آمیز
مستقل
شخصی
جداگانه، مجزا
تنها
solo
انفرادی
sole
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
solitary
جدا شده
isolated
یک مرد
one-man
مفرد
singular
انحصاری
lone
یک طرفه
exclusive
غیر مرتبط
one-sided
ناهمسان
unconnected
یک جانبه
متمایز
unilateral
منحصر بفرد
بدون همراه
unrelated
بی همنشین
خود ایستاده
unaccompanied
اشتراک گذاری نشده
companionless
مختلف
lonesome
تک دست
one-way
عدم همکاری
selfstanding
مقطعی
unshared
disparate
single-handed
uncooperative
sectional
unassociated