abusive
abusive - بد لحن
adjective - صفت
UK :
US :
استفاده از کلمات بی رحمانه یا خشونت فیزیکی
استفاده از کلمات رکیک و توهین آمیز
استفاده از خشونت فیزیکی یا خشونت عاطفی
treating someone badly or cruelly, esp. physically
رفتار بد یا بی رحمانه با کسی، به ویژه از نظر فیزیکی
شامل استفاده بد یا نادرست از چیزی یا رفتار با کسی، به ویژه برای منافع شخصی شما
After several unwarranted and unreasonably abusive attacks in the press Riva Palacio resigned on August 10,1848.
پس از چندین حمله ناروا و غیرمنطقی در مطبوعات، ریوا پالاسیو در 10 اوت 1848 استعفا داد.
اسمیت به دلیل اظهارنظرهای ناشایست و توهین آمیز به مسئولان مسابقه 500 پوند جریمه شد.
پرزیدنت کلینتون در خانه ای توهین آمیز بزرگ شد.
هواداران مست فوتبال شروع به هدایت جریانی از زبان توهین آمیز به سمت پلیس کردند.
وینس از کلمات توهین آمیز به او و سایر کارکنان استفاده کرد.
او در یک ازدواج توهین آمیز بوده است. او شش سال است که در زندان است.
They called each other abusive names, which might have been alarming if I had not heard it all before.
آنها یکدیگر را با نام های توهین آمیز صدا می کردند، که اگر من قبلاً همه آن را نمی شنیدم، ممکن بود نگران کننده باشد.
The legal rights of children are emphasized, as are the prosecution and punishment of negligent or abusive parents.
بر حقوق قانونی کودکان و همچنین تعقیب و مجازات والدین سهل انگار یا بدسرپرست تاکید شده است.
رابین در ۱۶ سالگی خانه را ترک کرد تا از والدین بدسرپرست دور شود.
Agency staffers want the Commission to seek a Federal court injunction barring Microsoft from what they consider abusive practices.
کارمندان آژانس از کمیسیون می خواهند که به دنبال حکم دادگاه فدرال باشد که مایکروسافت را از آنچه آنها توهین آمیز می دانند منع کند.
این زن زمانی که اجازه ورود به هتل را ندادند عصبانی و بدرفتار شد.
abusive language/remarks
زبان / اظهارات توهین آمیز
او زمانی که مست بود بدرفتار شد.
او به دلیل اظهارات توهین آمیز به داور جریمه شد.
an abusive relationship
یک رابطه توهین آمیز
emotionally/physically/sexually abusive
از نظر عاطفی/فیزیکی/جنسی آزار دهنده است
اقدامات سوء برخی از مشاغل
an abusive letter/phone call
نامه / تماس تلفنی توهین آمیز
He was apparently abusive to the flight attendants.
او ظاهراً با خدمه پرواز توهین کرده است.
او پس از سالها یک رابطه بد، شوهرش را ترک کرد.
این مربی به دلیل آزار و اذیت کودکان خردسال تحت مراقبت خود مجرم شناخته شد.
او یک پدر و مادر بسیار سختگیر بود، اما هرگز بدرفتاری نمی کرد.
او به دلیل ارسال یک ایمیل توهین آمیز به یکی از همکارانش اخراج شد.
abusive calls/comments/language
تماس ها / نظرات / زبان توهین آمیز
رئیس سابق به دلیل اعمال ناشایست مجرم شناخته شد و از خرید یا فروش سهام منع شد.
کارگران از شرایط نامناسب شکایت داشتند و مجبور بودند 18 ساعت در روز کار کنند.
cruel
ظالمانه
brutal
وحشیانه
inhuman
غیر انسانی
savage
وحشی
ruthless
بی رحم
barbaric
بی دل
pitiless
سادیستی
barbarous
بی احساس
heartless
نامهربان
merciless
شریر، بدجنس، حیوان صفت
sadistic
پشیمان
unfeeling
بی توجه
brutish
خون سرد
unkind
سنگ دل
inhumane
سخت
vicious
شدید
remorseless
خشن
uncaring
تلخ
cold-blooded
ظالم
cold-hearted
طاقت فرسا
دراکونیایی
سنگین دست
harsh
سخت دست
grim
oppressive
onerous
tyrannical
draconian
heavy-handed
hardhanded
benevolent
خیراندیش
caring
مراقبت
compassionate
دلسوز
gentle
ملایم
humane
انسانی
نوع
merciful
رحیم - مهربان
sympathetic
خونگرم
warm-hearted
محبت آمیز
kindly
گرم
دوست داشتنی
affable
دوستانه
صمیمی
cordial
دلپذیر
genial
مناقصه
tender
سخاوتمندانه
generous
خیریه
affectionate
درك كردن
pleasant
با محبت
charitable
خفیف
مهربان
loving
بی خود
mild
همدل
kindhearted
بخشنده
unselfish
دلسوزی
empathetic
خوب
forgiving
ممتنع
pitying
بزرگوار
indulgent
magnanimous
