slush

base info - اطلاعات اولیه

slush - لجن

noun - اسم

/slʌʃ/

UK :

/slʌʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slush] در گوگل
description - توضیح
  • partly melted snow


    برف نیمه ذوب شده

  • feelings or stories that seem silly because they are too romantic


    احساسات یا داستان هایی که احمقانه به نظر می رسند زیرا بیش از حد رمانتیک هستند

  • a drink made with crushed ice and a sweet liquid


    نوشیدنی ساخته شده با یخ خرد شده و مایع شیرین

  • snow that is lying on the ground and has started to melt


    برفی که روی زمین افتاده و شروع به آب شدن کرده است

  • a thick drink made from crushed ice and a sweet liquid


    یک نوشیدنی غلیظ ساخته شده از یخ خرد شده و یک مایع شیرین


  • زبان یا نوشته ای که بیش از حد احساسی و عاشقانه باشد و هیچ اهمیت یا معنای واقعی نداشته باشد

  • snow or ice that has started to melt


    برف یا یخی که شروع به آب شدن کرده است

  • This impressed me for there is nothing more penetrating than snow and slush.


    این من را تحت تأثیر قرار داد، زیرا هیچ چیز نافذتر از برف و لجن نیست.

  • Outside there was snow and slush along the streets and sidewalks.


    بیرون در کنار خیابان ها و پیاده روها برف و گل و لای بود.

  • He put a tentative arm up; instantly one pulled over in a rolling wave of black slush.


    او یک بازوی آزمایشی را بالا آورد. فوراً یکی در یک موج غلتان از لجن سیاه به سمت بالا کشیده شد.

  • Everything had melted into brown slush within a few hours.


    در عرض چند ساعت همه چیز به صورت لجن قهوه ای ذوب شده بود.

  • a cherry slush


    یک لجن گیلاس

  • Semi-conscious, he slid slowly down his feet and legs sinking into the freezing slush at the bottom.


    نیمه هوشیار، به آرامی به سمت پایین سر خورد، پاها و پاهایش در لجن یخ زده پایین فرو رفت.

  • After a whole day there was just a thin layer of muddy slush.


    بعد از یک روز کامل فقط یک لایه نازک از گل و لای گل آلود وجود داشت.

  • Sprinkle the minimum amount of salt needed to lower the freezing point of water from slippery ice to safer mushy slush.


    حداقل مقدار نمک مورد نیاز برای کاهش نقطه انجماد آب را از یخ لغزنده به لجن لغزنده ایمن بپاشید.

  • This is a love story with a lot more going for it than slush and mush.


    این یک داستان عاشقانه است که بیشتر از لجن و ماش دنبال آن می رود.

example - مثال
  • In the city the clean white snow had turned to grey slush.


    در شهر برف سفید و تمیز به لجن خاکستری تبدیل شده بود.

  • There was dirty brown slush all over the roads and pavements.


    در سراسر جاده ها و پیاده روها لجن قهوه ای کثیف وجود داشت.

  • Her novels are full of sentimental slush.


    رمان های او پر از لجن های احساسی است.

  • a cherry/cola slush


    یک لجن گیلاس/کولا

  • The city’s streets were covered with dirty gray slush.


    خیابان های شهر پوشیده از لجن خاکستری خاکستری بود.

  • Slushy snow can be very slippery.


    برف ملایم می تواند بسیار لغزنده باشد.

synonyms - مترادف
  • sludge


    لجن

  • muck


    کثافت

  • slime


    تراوش کردن

  • ooze


    منجلاب

  • mire


    شیب

  • slop


    خمیر

  • mush


    پالپ

  • pulp


    گنده

  • guck


    دوغاب

  • slurry


    خیس کردن

  • drenching


    تنبلی

  • slosh


    دریچه

  • sluice


    گل و لای

  • mud


    تفنگ

  • gunk


    خاک


  • gloop

  • gloop


    خوب

  • goo


    گلوپ کردن

  • glop


    لخت

  • slob


    گنگ

  • gunge


    غلات

  • grot


    سیل

  • silt


    کثیفی

  • filth


    چیز چندش و کثیف

  • crud


    اوه

  • yuck


    دوده

  • grime


    کلارت

  • clart


    گوپ


  • چنگ زدن

  • goop


  • clag


antonyms - متضاد

  • احساس، مفهوم


  • حقیقت


  • واقعیت


  • دلیل

  • seriousness


    جدیت


  • خرد


  • وضوح

  • clarity


    قابل فهم بودن

  • intelligibility


    قضاوت انگلستان

  • judgementUK


    قضاوت ایالات متحده

  • judgmentUS


    اموال

  • possessions


    درك كردن


  • حس مشترک


  • ویژگی


  • دارایی های

  • assets


    متفکر بودن

  • thoughtfulness


    هوش


  • توسعه


  • ساختمان


  • رشد


لغت پیشنهادی

volunteering

لغت پیشنهادی

reiteration

لغت پیشنهادی

battleship