causal
causal - علّی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به ارتباط بین دو چیز است، جایی که یکی باعث وقوع یا وجود دیگری می شود
یک ربط علّی، مانند «زیرا»، گزارهای را درباره علت چیزی معرفی میکند
رابطه، پیوند و غیره بین دو چیز که در آن یکی باعث دیگری می شود
Any one pair of these elements can be causal, and these relationships may change within the period being measured.
هر جفت از این عناصر می تواند علی باشد و این روابط ممکن است در دوره اندازه گیری تغییر کند.
To take a causal circumstance as having no redundancy is obviously to exclude things wholly irrelevant to the effect.
بدیهی است که شرایط علّی را فاقد زائد دانستن، به معنای کنار گذاشتن چیزهایی است که کاملاً بی ربط به نتیجه است.
That would entail the existence of causal relations between such persons, in all their physical complexity, and the divine being.
این امر مستلزم وجود روابط علّی بین چنین اشخاصی با تمام پیچیدگی فیزیکی آنها و وجود الهی است.
Motivation is therefore a causal relationship between effort expended, the performance attained and the reward related to the performance.
بنابراین انگیزه یک رابطه علی بین تلاش انجام شده، عملکرد به دست آمده و پاداش مربوط به عملکرد است.
A word such as because makes an outright claim of a causal relationship between one idea and another.
کلمه ای مانند چون ادعای صریح رابطه علی بین یک ایده و ایده دیگر را دارد.
These findings add considerable weight to the claims that emotional arousal is of causal significance to relapse.
این یافتهها وزن قابلتوجهی به این ادعا میافزاید که برانگیختگی عاطفی برای عود اهمیت دارد.
باز هم ایراد این است که ما در تفکر علّی استاندارد خود چنین ایده ای نداریم یا استفاده نمی کنیم.
رابطه علّی بین فقر و بیماری
Is there a causal relationship between violence on television and violent behaviour?
آیا بین خشونت در تلویزیون و رفتار خشونت آمیز رابطه علی وجود دارد؟
instrumental
وسیله
causative
مسبب
contributing
کمک می کند
contributory
کمک کننده
connecting
برقراری ارتباط
اساسی
pivotal
محوری
underlying
موثر
influential
مفید
conducive
مربوط
contributive
مسئول
related
پیوند دهنده
دو طرفه
قابل سرویس
connective
با صرفه
two-way
سودمند
با ارزش
serviceable
حمایت کننده
تابع
advantageous
کمکی
beneficial
فعال
گرفتار
supportive
قابل توجه
subservient
مهم
adjuvant
پیشرفت
ترویج
consequent
در نتیجه
resultant
حاصل
resulting
دارای اهمیت
consequential
متعاقب
ensuing
همزمان
concomitant
خدمتکار
ذیل
attendant
پی در پی
متوالی
successive
مشایعت
sequential
وثیقه
accompanying
مرتبط است
collateral
مرتبط
associated
مربوط
linked
متصل
related
غیر مستقیم
connected
قابل استنباط
indirect
به واسطه
inferable
جریان در
چکه کردن
flow-on
trickle-down
