allied

base info - اطلاعات اولیه

allied - متحد

adjective - صفت

/ˈælaɪd/

UK :

/ˈælaɪd/

US :

family - خانواده
ally
متحد
allied
اتحاد
google image
نتیجه جستجوی لغت [allied] در گوگل
description - توضیح
  • belonging or relating to the countries that fought with Britain, the US etc in the First or Second World War


    متعلق یا مربوط به کشورهایی که در جنگ جهانی اول یا دوم با بریتانیا، ایالات متحده و غیره جنگیدند


  • با اهداف سیاسی، نظامی یا اقتصادی یکسانی همراه شده است


  • با یک توافق سیاسی یا نظامی مرتبط است

  • similar or related in some way


    مشابه یا به نوعی مرتبط

  • combined


    ترکیب شده

  • relating to the Allies (= the countries that fought against Germany and the other Axis countries in the Second World War)


    مربوط به متفقین (= کشورهایی که در جنگ جهانی دوم علیه آلمان و دیگر کشورهای محور جنگیدند)


  • در ally ببینید

  • connected, esp. by having many things in common


    متصل، به ویژه با داشتن بسیاری از چیزهای مشترک

  • The road itself had become a colony of residents specializing in theatrical and allied activities.


    خود جاده به مستعمره ساکنان متخصص در فعالیت های تئاتری و وابسته تبدیل شده بود.

  • The country earned Western criticism for failing to participate actively in the allied campaign in the Gulf.


    این کشور به دلیل عدم مشارکت فعال در کارزار متحدین در خلیج فارس مورد انتقاد غرب قرار گرفت.

  • So far allied casualties have been astonishingly light; in a land war they will soon multiply.


    تا کنون، تلفات متفقین به طرز شگفت انگیزی کم بوده است. در یک جنگ زمینی آنها به زودی تکثیر خواهند شد.

  • Estimated total forces in Gulf at end-January Total allied forces 705,000.


    تعداد نیروهای متفقین در خلیج فارس در پایان ژانویه 705000 نفر تخمین زده می شود.

  • In effect the allied general becomes a subordinate character in the same way as other heroes.


    در واقع ژنرال متحد مانند سایر قهرمانان به یک شخصیت تابع تبدیل می شود.

  • Information was shared between the allied governments.


    اطلاعات بین دولت های متحد به اشتراک گذاشته شد.

  • So this is the first news bulletin to allocate a regular slot for science and allied matters.


    بنابراین این اولین بولتن خبری است که یک موقعیت معمولی را برای علم و مسائل مرتبط اختصاص می دهد.

  • To these issues must be added the allied questions of selection and appraisal.


    به این مسائل باید مسائل مربوط به انتخاب و ارزیابی را نیز اضافه کرد.

  • The allied strategy further demonstrates this.


    استراتژی متحدان این را بیشتر نشان می دهد.

example - مثال
  • allied forces/troops


    نیروهای/نیروهای متحد

  • Many civilians died as a result of allied bombing.


    بسیاری از غیرنظامیان در نتیجه بمباران متحدین جان باختند.

  • The party is allied with the Communists.


    این حزب با کمونیست ها متحد است.

  • Italy joined the war on the Allied side in 1915.


    ایتالیا در سال 1915 به جنگ در طرف متفقین پیوست.

  • medicine nursing, physiotherapy and other allied professions


    پزشکی، پرستاری، فیزیوتراپی و سایر مشاغل وابسته

  • In this job you will need social skills allied with technical knowledge.


    در این شغل به مهارت های اجتماعی همراه با دانش فنی نیاز دارید.

  • The US remains closely allied to Saudi Arabia.


    ایالات متحده همچنان متحد نزدیک عربستان سعودی است.

  • an offensive by seven loosely allied guerrilla groups


    تهاجم هفت گروه چریکی که با هم متحد بودند

  • an allied offensive


    یک حمله متفقین

  • allied bombers/forces


    بمب افکن/نیروهای متفقین

  • Computer science and allied subjects are not taught here.


    علوم کامپیوتر و موضوعات مرتبط در اینجا تدریس نمی شود.

  • It takes a lot of enthusiasm, allied with/to a love of children, to make a good teacher.


    برای تبدیل شدن به یک معلم خوب، شور و شوق زیادی لازم است، همراه با عشق به کودکان.

  • Allied forces


    نیروهای متفقین

  • the Allied landings in Normandy


    فرود متفقین در نرماندی

  • allied forces


    نیروهای متحد

  • It takes a lot of enthusiasm allied with a love of children to make a good teacher.


    برای تبدیل شدن به یک معلم خوب نیاز به اشتیاق زیادی همراه با عشق به کودکان است.

synonyms - مترادف
  • cooperating


    در حال همکاری

  • leagued


    لیگ شده

  • partnered


    شریک شد

  • associated


    مرتبط است


  • دوستانه

  • syndicated


    سندیکایی

  • aligned


    هم راستا

  • complicit


    همدست


  • در اتحاد


  • در لیگ


  • در مشارکت


  • دست در دستکش

  • in cahoots


    به صورت دسته جمعی

  • strategically aligned


    از نظر استراتژیک همسو شده است

  • complicitous


antonyms - متضاد
  • hostile


    خصومت آمیز


  • مستقل


  • شخصی


  • جداگانه، مجزا


  • تنها

  • solo


    انفرادی

  • sole


    منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی

  • solitary


    جدا شده

  • isolated


    یک مرد

  • one-man


    مفرد

  • singular


    انحصاری

  • lone


    یک طرفه

  • exclusive


    غیر مرتبط

  • one-sided


    ناهمسان

  • unconnected


    یک جانبه


  • متمایز

  • unilateral


    منحصر بفرد


  • بدون همراه

  • unrelated


    بی همنشین


  • خود ایستاده

  • unaccompanied


    اشتراک گذاری نشده

  • companionless


    مختلف

  • lonesome


    تک دست

  • one-way


    عدم همکاری

  • selfstanding


    مقطعی

  • unshared


  • disparate


  • single-handed


  • uncooperative


  • sectional


  • unassociated


لغت پیشنهادی

Bordeaux

لغت پیشنهادی

girding

لغت پیشنهادی

altered