annotate

base info - اطلاعات اولیه

annotate - حاشیه نویسی کنید

verb - فعل

/ˈænəteɪt/

UK :

/ˈænəteɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [annotate] در گوگل
description - توضیح

  • اضافه کردن یادداشت های کوتاه به یک کتاب یا نوشته برای توضیح بخش هایی از آن


  • برای افزودن یک توضیح یا نظر کوتاه به یک متن یا تصویر


  • برای افزودن یک توصیف یا بخشی از اطلاعات به داده ها، به عنوان مثال برچسبی که می گوید آیا یک کلمه یک اسم، یک فعل و غیره است.

  • to add notes or remarks on a piece of writing


    برای افزودن یادداشت ها یا نکاتی بر روی یک نوشته

  • An annotated bibliography is a list of books or articles with notes giving additional information about each item.


    کتابشناسی مشروح فهرستی از کتاب ها یا مقالات با یادداشت هایی است که اطلاعات بیشتری در مورد هر مورد ارائه می دهد.

  • PaperPort software creates a graphic image of the scanned item and lets the user edit, annotate and sort the result.


    نرم افزار PaperPort یک تصویر گرافیکی از آیتم اسکن شده ایجاد می کند و به کاربر اجازه می دهد تا نتیجه را ویرایش، حاشیه نویسی و مرتب کند.

  • The fax viewer is more flexible, and you can now annotate documents before resending them.


    نمایشگر فکس انعطاف پذیرتر است و اکنون می توانید اسناد را قبل از ارسال مجدد حاشیه نویسی کنید.

  • It is very well annotated, easily navigable and there is an admirable list of abbreviations.


    بسیار خوب حاشیه نویسی شده است، به راحتی قابل پیمایش است و فهرستی از اختصارات قابل تحسین وجود دارد.

  • He had asked the students to read and annotate five passages at home.


    او از دانش آموزان خواسته بود که پنج قسمت را در خانه بخوانند و حاشیه نویسی کنند.

  • The Masonic books I inherited from him were well marked and annotated in the margins, in his handwriting.


    کتاب‌های فراماسونری که از او به ارث برده‌ام، به خوبی در حاشیه و با دست خط او مشخص شده‌اند.

  • Rutt also drew upon the 1659 record to annotate, supplement, and modify Burton's.


    روت همچنین از رکورد 1659 برای حاشیه نویسی، تکمیل و اصلاح برتون استفاده کرد.

  • Gardner wrote an annotated version of Alice in Wonderland.


    گاردنر نسخه مشروح «آلیس در سرزمین عجایب» را نوشت.

example - مثال
  • The drawings were all clearly annotated.


    نقشه ها همه به وضوح حاشیه نویسی شده بودند.

  • The text was annotated with her own comments.


    متن با نظرات خود او حاشیه نویسی شد.

  • Annotated editions of Shakespeare's plays help readers to understand old words.


    نسخه های حاشیه نویسی نمایشنامه های شکسپیر به خوانندگان کمک می کند تا کلمات قدیمی را درک کنند.

  • an annotated bibliography/manuscript/edition


    کتابشناسی/دستنوشته/نسخه مشروح

  • His great-granddaughter has painstakingly transcribed and annotated his wartime diaries.


    نوه دختری او خاطرات دوران جنگ او را با زحمت رونویسی و حاشیه نویسی کرده است.

  • The students annotate their photos, saying why they are relevant.


    دانش‌آموزان عکس‌های خود را حاشیه‌نویسی می‌کنند و می‌گویند چرا مرتبط هستند.

  • After the corpus was collected we annotated it.


    پس از جمع‌آوری مجموعه، آن را حاشیه‌نویسی کردیم.

  • Textual or numerical data can be copied into databases, annotated, and linked to other data.


    داده های متنی یا عددی را می توان در پایگاه های داده کپی کرد، حاشیه نویسی کرد و به داده های دیگر پیوند داد.

synonyms - مترادف
  • footnote


    پاورقی

  • gloss


    براق

  • notate


    یادداشت کنید


  • توجه داشته باشید


  • نشان دادن


  • لبه

  • marginaliseUK


    marginaliseUK

  • marginalizeUS


    به حاشیه رانده کردن ایالات متحده


  • علامت


  • رکورد

  • add footnotes


    پاورقی اضافه کنید

  • add footnotes to


    اضافه کردن پاورقی به

  • add notes to


    اضافه کردن یادداشت به

  • make notes on


    یادداشت برداری کنید


  • علامت گذاری کنید


  • قرار دادن

  • write in notation


    با نماد بنویسید

antonyms - متضاد
  • confuse


    گیج کردن

  • mystify


    رازآلود کردن

  • obscure


    مبهم

  • be vague


    مبهم باشد


  • ابر

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • پنهان شدن

  • complicate


    پیچیده کردن

  • distract


    حواس پرت کردن


  • مخلوط کردن

  • make ambiguous


    مبهم کردن

لغت پیشنهادی

backache

لغت پیشنهادی

asymptote

لغت پیشنهادی

all-day