asked

base info - اطلاعات اولیه

asked - پرسید

N/A - N/A

æsk

UK :

ɑːsk

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [asked] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She asked me a question.


    او از من یک سوال پرسید.

  • She asked a question about Welsh history.


    او یک سوال در مورد تاریخ ولز پرسید.

  • She asked me about Welsh history.


    او از من در مورد تاریخ ولز پرسید.

  • She asked about Welsh history.


    او در مورد تاریخ ولز پرسید.

  • I've no idea what time the train leaves. Ask the guard whether he knows.


    من نمی دانم قطار چه ساعتی حرکت می کند. از نگهبان بپرسید که آیا می داند؟

  • I asked the guard the time of the train's departure.


    ساعت حرکت قطار را از نگهبان پرسیدم.

  • I asked when the train would leave.


    پرسیدم قطار کی حرکت می کند؟

  • What time does the train leave? I asked.


    چه زمانی قطار حرکت میکند؟ من پرسیدم.

  • She needs to ask herself why nobody seems to like her.


    او باید از خود بپرسد که چرا هیچ کس او را دوست ندارد.

  • If you need any help please don't hesitate to ask.


    اگر به کمک نیاز دارید، لطفا دریغ نکنید.

  • She asked (her manager) if/whether she could leave early to pick up the kids.


    او از (مدیر خود) پرسید که آیا می‌تواند زودتر برود تا بچه‌ها را تحویل بگیرد.

  • I asked to see my accountant.


    من خواستم حسابدارم را ببینم.

  • You should ask (your accountant) for some financial advice.


    شما باید از (حسابدار خود) مشاوره مالی بخواهید.

  • You should ask your accountant to give you some financial advice.


    باید از حسابدار خود بخواهید که به شما مشاوره مالی بدهد.

  • Can I ask you a favour?/formal Can I ask a favour of you?


    آیا می توانم از شما لطفی بخواهم؟

  • I'd like to ask your advice/opinion on a financial matter.


    من می خواهم در مورد یک موضوع مالی از شما مشاوره / نظر بپرسم.


  • برای خروج باید اجازه بگیرید.

  • We ask that any faulty goods be returned in their original packaging.


    خواهشمندیم هر گونه کالای معیوب در بسته بندی اصلی خود بازگردانده شود.

  • The solicitor asked that her client be allowed to make a phone call.


    وکیل درخواست کرد که موکلش اجازه تماس تلفنی داشته باشد.

  • I've asked David to the party.


    من از دیوید خواسته ام به مهمانی برود.

  • I've asked David to come to the party.


    من از دیوید خواسته ام که به مهمانی بیاید.

  • Are you going to Muriel's party? No I haven't been asked.


    به مهمانی موریل می روی؟ نه، از من نپرسیده اند.

  • Jorge has asked us over for dinner next Friday.


    خورخه از ما برای شام جمعه آینده خواسته است.

  • Ian's asked us round to/for dinner next Friday.


    ایان از ما برای شام جمعه آینده خواست.

  • In fact they've asked us to stay for the whole weekend.


    در واقع آنها از ما خواسته اند تا آخر هفته را بمانیم.

  • Greg's asking (= expecting to be paid) £250,000 for his house.


    گرگ 250000 پوند برای خانه‌اش می‌خواهد (= انتظار دارد پرداخت شود).

  • He asks too much of me - I can't always be there to help him.


    او بیش از حد از من می خواهد - من نمی توانم همیشه آنجا باشم تا به او کمک کنم.

  • It's asking a lot when your boss wants you to work weekends as well as evenings.


    زمانی که رئیستان از شما می‌خواهد آخر هفته‌ها و همچنین عصرها کار کنید، خیلی از شما می‌پرسد.

synonyms - مترادف
  • enquiredUK


    درخواست شد انگلستان

  • queried


    پرس و جو شد

  • questioned


    مورد سوال قرار گرفت

  • quizzed


    سوال کرد

  • grilled


    کباب شده

  • interrogated


    مورد بازجویی قرار گرفت

  • interviewed


    مصاحبه کرد

  • probed


    کاوش شده

  • examined


    مورد بررسی قرار گرفت

  • inquiredUS


    ایالات متحده را درخواست کرد

  • investigated


    فشرده شده است

  • pressed


    پرست

  • prest


    ایالات متحده را مورد بررسی قرار داد

  • scrutinizedUS


    نقاشی شده

  • canvassed


    تعلیمی

  • catechized


    بررسی شد

  • checked


    معاینه متقابل

  • cross-examined


    تفتیش عقاید

  • inquisitioned


    پمپاژ شده

  • pumped


    متقابل سوال شده

  • cross-questioned


    پرسیده شد

  • enquired of


    احساس کرد

  • felt out


    متوجه شدم فهمیدن پی بردن


  • اصابت

  • hit


    ضربه زدن


  • پرس و جو کرد

  • made inquiries


    سوزن دار

  • needled


    یک سوال به


  • اطلاعات درخواست شده

  • requested information


    اطلاعات درخواستی از

  • requested information of


antonyms - متضاد
  • answered


    جواب داد

  • replied


    پاسخ داد

  • responded


    توضیح داد

  • retorted


    متذکر شد

  • explained


    بازگشت

  • remarked


    گفت

  • returned


    نظر داد

  • said


    به دنبال

  • sayed


    واکنش نشان داد

  • told


    بازخورد داده شد

  • answered back


    به عقب شلیک کرد

  • commented


    برگشت صحبت کرد

  • followed up


    برگشت

  • reacted


    برگشت با

  • feedbacked


    برگشت به


  • talked back


  • back talked


  • came back


  • came back with


  • got back to


لغت پیشنهادی

analyzing

لغت پیشنهادی

acquiesced

لغت پیشنهادی

converters