bless

base info - اطلاعات اولیه

bless - برکت دادن

verb - فعل

/bles/

UK :

/bles/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bless] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They brought the children to Jesus and he blessed them.


    آنها بچه ها را نزد عیسی آوردند و او آنها را برکت داد.

  • God bless you!


    خدا تو را حفظ کند!

  • The priest blessed the bread and wine.


    کشیش نان و شراب را برکت داد.

  • We bless your holy name O Lord.


    خداوندا نام مقدست را برکت می دهیم.

  • Bless my soul! Here comes Bill!


    روحم شاد بیل می آید!

  • ‘Where's Joe?’ ‘I'm blessed if I know!’ (= I don't know)


    «جو کجاست؟» «خوشبختم اگر بدانم!» (= نمی‌دانم)

  • She's blessed with excellent health.


    او از سلامتی عالی برخوردار است.

  • We're blessed with five lovely grandchildren.


    ما پنج نوه دوست داشتنی داریم.

  • Sarah, bless her had made a cup of tea.


    سارا، خدا رحمتش کند، یک فنجان چای درست کرده بود.

  • Goodnight, God bless.


    شب بخیر، خدا نگهدار

  • Look at that little boy trying to help! Bless!


    به آن پسر کوچک نگاه کن که سعی دارد کمک کند! برکت!

  • Was she crying? Ah bless!


    آیا او گریه می کرد؟ آه، مبارک!

  • God bless our soldiers.


    خداوند سربازان ما را حفظ کند.

synonyms - مترادف
  • sanctify


    تقدیس کردن

  • consecrate


    وقف کن

  • dedicate


    مقدس

  • hallow


    منصوب کردن

  • ordain


    مسح کردن

  • anoint


    شاد کردن

  • beatify


    canoniseUK

  • canoniseUK


    canonize US

  • canonizeUS


    مقدس کردن

  • sacralize


    baptiseUK


  • تعمید ایالات متحده

  • baptiseUK


    تقدیم دعای خیر

  • baptizeUS


    دعا کن


  • مقدس تلفظ کنید

  • offer benediction


    جدا کردن


  • تقدیم به خدا

  • pronounce holy


    وقف خدا


  • احضار شادی در

  • dedicate to God


    برای

  • devote to God


    از خدا طلب لطف کن

  • invoke happiness on


    از خدا حمایت بخواهید

  • give a benediction for


    تجلیل کردن

  • ask God's favour for


    افسوس خوردن


  • لوستر کردن

  • glorify


    تعمید

  • deify


    اختصاص

  • lustrate


    تعالی بخشید

  • christen


    محرم کردن


  • exalt


  • enshrine


antonyms - متضاد
  • deconsecrate


    تقدس زدایی

  • desacralize


    تقدس زدایی کردن

  • desanctify


    تقدیس کردن

  • anathematize


    بی روح کردن

  • curse


    لعنت

  • debase


    تحقیر کردن

  • desecrate


    هتک حرمت کردن

  • condemn


    محکوم کردن

  • degrade


    تنزل دادن

  • humiliate


    پایین تر


  • انتقاد از ایالات متحده

  • criticizeUS


    dishonourUK

  • dishonourUK


    انتقاد از انگلستان

  • criticiseUK


    آلوده کردن

  • defile


    بی ناموسی آمریکا

  • dishonorUS


    بی احترامی

  • denounce


    فروتن

  • disrespect


    تحقیر نمودن

  • humble


    شرمندگی

  • castigate


    مسخره کردن

  • demean


    نزول کردن

  • abase


    رسوایی

  • shame


    زرق و برق زدایی

  • mock


    بدنام کردن


  • انتقاد

  • disgrace


    تهمت زدن

  • deglamorize


    رد کردن

  • vilify


  • censure


  • slander



لغت پیشنهادی

brevis

لغت پیشنهادی

prove

لغت پیشنهادی

conviction