brim
brim - لبه
noun - اسم
UK :
US :
قسمت پایینی کلاه که از شما در برابر آفتاب و باران محافظت می کند
لبه بالایی یک ظرف
اگر چشمان شما پر از اشک باشد، یا اگر اشک از چشمان شما سرازیر شود، شروع به گریه می کنید
قسمت پایین کلاه که از سرتاسر سر بیرون زده است
پر شدن از چیزی مخصوصا مایع
قسمت پایین کلاه که بیرون زده است
برای پر کردن یا پر شدن تا بالا
سندیسون یک کلاه خاکستری کم رنگ بسیار ظریف با لبه ای پهن و صاف و یک کلاه بند سفید خرید.
ناخن ها بیرون می آیند و لبه آن کوتاه می شود.
دستورالعمل های دقیقی برای ساختن پرچین در لبه آب داده شد.
سعی کرد لبه را صاف کند، اما آنقدر پیچ خورده و تا شده بود که قابل تعمیر نبود.
He tried to straighten out the brim but it had been curled and folded so often it was beyond repair.
خیلی سریع کل راهرو تا لبه با ماده هیدرا پر شد.
سیوبهام هر لیوان را به نوبه خود نیمی از لیوان پر می کند به جز یکی که تا لبه پر می کند.
هنگامی که تبر تا لبه ارواح بد پشت پر می شد، روی زمین می زدند تا آنها را رها کند.
Once the axe was full to the brim of bad back spirits it would be banged on the earth to release them.
کوری سلیکر، در حالی که چشمانش زیر لبه کلاه سیاه ارنهاردت اشک می ریخت، توصیه مارچمن را شنید که رها کند.
Cory Selliker, his eyes watering under the brim of his black Earnhardt cap heard Marchman's advice to let go.
دو لیوان شراب، تا لبه پر شده است
او ناگهان با شور و شوق احساس زنده بودن و پر بودن کرد.
از زیر لبه کلاهش جمعیت را تماشا می کرد.
کلاه حصیری با لبه پهن
کلاه لبه پهن
خامه را ریخت تا به لبه آن برسد.
لیوان را تا لبه پر کرد.
لیوان پر/پر از قهوه سیاه داغ را به او داد.
وقتی شنید که او زنده است چشمانش پر از اشک شد.
His recent triumphs have left the tennis ace brimming (over) with (= full of) confidence and energy.
پیروزیهای اخیر او باعث شده است که ستاره تنیس پر از اعتماد به نفس و انرژی (= پر) شود.
فنجانش را تا لبه پر کرد.
لبه کلاهش را روی چشمانش پایین کشید.
چشمانش پر از اشک شد.
fig. She’s brimming with confidence.
شکل. او سرشار از اعتماد به نفس است
حاشیه، غیرمتمرکز
rim
لبه
لب
ridge
خط الراس
verge
لبه لبه
brink
مرز
محیط
حاشیه
مقید شده است
perimeter
دامن
fringe
دور
periphery
مرزی
bound
پایان
skirt
لبه زدن
circumference
محدود می کند
borderline
قطب نما
سجاف
edging
قاب
skirting
فلنج
confines
بالا
compass
حد نهایی
hem
حد
محدودیت ها
flange
محدوده
متولد شد
extremity
marge
limits
bounds
bourn
centreUK
مرکز انگلستان
centerUS
مرکز ایالات متحده
داخل
interior
داخلی
وسط
قلب
هسته
hub
هاب
midpoint
نقطه میانی
midsection
بخش میانی
rear
عقب
بازگشت
افتتاح
nucleus
نقطه مرکزی
مرحله وسط
halfway point
پایین
mid point
بدن
مهربانی
مرکزی
kindness
باز کن
پایان
سرزمین اصلی
منطقه
mainland
شروع کنید
کمترین
قلمرو
minimum
قسمت مرکزی
کل
حد نهایی
extremity