liquidation

base info - اطلاعات اولیه

liquidation - انحلال

noun - اسم

/ˌlɪkwɪˈdeɪʃn/

UK :

/ˌlɪkwɪˈdeɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [liquidation] در گوگل
description - توضیح
  • the act of closing a company by selling the things that belong to it in order to pay its debts


    عمل بستن یک شرکت با فروش اشیاء متعلق به آن به منظور پرداخت بدهی آن

  • the act of paying a debt


    عمل پرداخت بدهی

  • the action of selling an investment


    عمل فروش یک سرمایه گذاری

  • when a company stops operating because it is in financial difficulty and its assets are sold to pay its debts


    زمانی که یک شرکت فعالیت خود را به دلیل مشکلات مالی متوقف می کند و دارایی های آن برای پرداخت بدهی هایش فروخته می شود

  • the process of closing a business so that its assets can be sold to pay its debts, or an instance of this


    فرآیند بسته شدن یک کسب و کار، به طوری که دارایی های آن برای پرداخت بدهی های آن فروخته شود، یا نمونه ای از این

  • a situation in which a company stops operating and sells all its assets in order to pay its debts


    وضعیتی که در آن یک شرکت فعالیت خود را متوقف می کند و تمام دارایی های خود را می فروشد تا بدهی های خود را پرداخت کند


  • وضعیتی که در آن یک دارایی به منظور به دست آوردن پول نقد فروخته می شود

  • A director is not an employee of the company and is not entitled to preferential payment when the company goes into liquidation.


    مدیر کارمند شرکت نیست و در هنگام انحلال شرکت مستحق پرداخت ترجیحی نیست.

  • Neither wants to accept responsibility for the repairs needed since the previous contractor went into liquidation.


    هیچکدام نمی خواهند مسئولیت تعمیرات مورد نیاز را از زمان انحلال پیمانکار قبلی بپذیرند.

  • The retailer said inventory liquidation sales will begin next week at the 86 stores, at sites across the country.


    این خرده فروش گفت که فروش انحلال موجودی از هفته آینده در 86 فروشگاه در سراسر کشور آغاز خواهد شد.

  • It may for example involve liquidation fraud, where a company voluntarily goes into liquidation to avoid its responsibilities.


    برای مثال، ممکن است شامل تقلب در انحلال باشد، جایی که یک شرکت به طور داوطلبانه به انحلال می‌رود تا از مسئولیت‌های خود اجتناب کند.

  • But his group also faces the threat of liquidation proceedings over a A$150million disputed indemnity agreement.


    اما گروه او همچنین با تهدید رسیدگی به انحلال بر سر قرارداد غرامت مورد مناقشه 150 میلیون دلاری استرالیا مواجه است.

  • The liquidator therefore claimed for recovery of the deficit on liquidation.


    بنابراین مدیر تصفیه مدعی جبران کسری در هنگام انحلال شد.

  • And so he overlooks liquidation of twenty million people in Soviet Union.


    و بنابراین او انحلال بیست میلیون نفر در اتحاد جماهیر شوروی را نادیده می گیرد.

example - مثال
  • The company has gone into liquidation.


    شرکت منحل شده است.

  • The firm may be forced into liquidation.


    ممکن است شرکت مجبور به انحلال شود.

  • a company in liquidation


    یک شرکت در حال انحلال

  • Falling prices may lead to further liquidation of stocks.


    کاهش قیمت ممکن است منجر به انحلال بیشتر سهام شود.

  • After three years of heavy losses the company went into liquidation with debts totalling £100 million.


    پس از سه سال زیان های سنگین، شرکت با بدهی هایی بالغ بر 100 میلیون پوند منحل شد.

  • The construction industry is noted for its high rate of liquidations.


    صنعت ساخت و ساز به دلیل نرخ بالای انحلال آن مورد توجه است.

  • They were forced to put the company into liquidation in June.


    آنها مجبور شدند در ماه ژوئن شرکت را منحل کنند.

  • Analysts generally regard the liquidation of shares by corporate insiders as bad news.


    تحلیلگران عموماً انحلال سهام توسط افراد داخلی شرکت ها را یک خبر بد می دانند.

synonyms - مترادف
  • bankruptcy


    ورشکستگی


  • مدیریت

  • insolvency


    دریافتی

  • receivership


    بسته شدن

  • closing


    خراب کردن

  • ruin


    خاموش شدن

  • shutting down


    در حال پیچیدن

  • winding up


    فروختن

  • selling out


    فصل 11

  • Chapter 11


    شکست اقتصادی


  • خرابی مالی

  • financial ruin


    شکست کسب و کار


  • تباهی

  • ruination


    تصادف در


  • شکست


  • فقر

  • penury


    بدهکاری

  • indebtedness


    گدایی

  • pauperdom


    سقوط - فروپاشی

  • beggary


    تاشو


  • بسته

  • folding


    سقوط

  • closure


    بی عیب و نقصی

  • downfall


    غرق شدن

  • destitution


    فقیر شدن

  • indigence


    مات

  • impecuniousness


    بدهی

  • sinking


  • impoverishment


  • checkmate



antonyms - متضاد

  • صلح

لغت پیشنهادی

histories

لغت پیشنهادی

bulky

لغت پیشنهادی

screwdrivers