slush
slush - لجن
noun - اسم
UK :
US :
برف نیمه ذوب شده
احساسات یا داستان هایی که احمقانه به نظر می رسند زیرا بیش از حد رمانتیک هستند
نوشیدنی ساخته شده با یخ خرد شده و مایع شیرین
برفی که روی زمین افتاده و شروع به آب شدن کرده است
یک نوشیدنی غلیظ ساخته شده از یخ خرد شده و یک مایع شیرین
language or writing that is too emotional and romantic and does not have any real importance or meaning
زبان یا نوشته ای که بیش از حد احساسی و عاشقانه باشد و هیچ اهمیت یا معنای واقعی نداشته باشد
برف یا یخی که شروع به آب شدن کرده است
این من را تحت تأثیر قرار داد، زیرا هیچ چیز نافذتر از برف و لجن نیست.
بیرون در کنار خیابان ها و پیاده روها برف و گل و لای بود.
او یک بازوی آزمایشی را بالا آورد. فوراً یکی در یک موج غلتان از لجن سیاه به سمت بالا کشیده شد.
در عرض چند ساعت همه چیز به صورت لجن قهوه ای ذوب شده بود.
a cherry slush
یک لجن گیلاس
Semi-conscious, he slid slowly down his feet and legs sinking into the freezing slush at the bottom.
نیمه هوشیار، به آرامی به سمت پایین سر خورد، پاها و پاهایش در لجن یخ زده پایین فرو رفت.
بعد از یک روز کامل فقط یک لایه نازک از گل و لای گل آلود وجود داشت.
Sprinkle the minimum amount of salt needed to lower the freezing point of water from slippery ice to safer mushy slush.
حداقل مقدار نمک مورد نیاز برای کاهش نقطه انجماد آب را از یخ لغزنده به لجن لغزنده ایمن بپاشید.
این یک داستان عاشقانه است که بیشتر از لجن و ماش دنبال آن می رود.
در شهر برف سفید و تمیز به لجن خاکستری تبدیل شده بود.
در سراسر جاده ها و پیاده روها لجن قهوه ای کثیف وجود داشت.
رمان های او پر از لجن های احساسی است.
a cherry/cola slush
یک لجن گیلاس/کولا
خیابان های شهر پوشیده از لجن خاکستری خاکستری بود.
برف ملایم می تواند بسیار لغزنده باشد.
sludge
لجن
muck
کثافت
slime
تراوش کردن
ooze
منجلاب
mire
شیب
slop
خمیر
mush
پالپ
pulp
گنده
guck
دوغاب
slurry
خیس کردن
drenching
تنبلی
slosh
دریچه
sluice
گل و لای
mud
تفنگ
gunk
خاک
gloop
gloop
خوب
goo
گلوپ کردن
glop
لخت
slob
گنگ
gunge
غلات
grot
سیل
silt
کثیفی
filth
چیز چندش و کثیف
crud
اوه
yuck
دوده
grime
کلارت
clart
گوپ
چنگ زدن
goop
clag
احساس، مفهوم
حقیقت
واقعیت
دلیل
seriousness
جدیت
خرد
وضوح
clarity
قابل فهم بودن
intelligibility
قضاوت انگلستان
judgementUK
قضاوت ایالات متحده
judgmentUS
اموال
possessions
درك كردن
حس مشترک
ویژگی
دارایی های
assets
متفکر بودن
thoughtfulness
هوش
توسعه
ساختمان
رشد
