subsidiary

base info - اطلاعات اولیه

subsidiary - شرکت فرعی

adjective - صفت

/səbˈsɪdieri/

UK :

/səbˈsɪdiəri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [subsidiary] در گوگل
description - توضیح
  • a company that is owned or controlled by another larger company


    شرکتی که تحت مالکیت یا کنترل شرکت بزرگتر دیگری است


  • با چیز دیگری مرتبط است، اما اهمیت کمتری دارد


  • شرکتی که حداقل نصف آن متعلق به شرکت دیگری است


  • با چیزی مرتبط است، اما اهمیت کمتری دارد


  • برای اشاره به چیزی کم اهمیت تر از چیز دیگری که با آن مرتبط است، استفاده می شود

  • a company that is owned by a larger company


    شرکتی که متعلق به یک شرکت بزرگتر است

  • a company that is controlled by another


    شرکتی که توسط دیگری کنترل می شود

  • owned or controlled by another company


    تحت مالکیت یا کنترل شرکت دیگری است


  • برای توصیف چیزی کمتر مهم از چیز دیگری که با آن مرتبط است استفاده می شود

  • Relco plans to establish a subsidiary company in the UK with a capital of around $4m.


    رلکو قصد دارد یک شرکت تابعه در بریتانیا با سرمایه حدود 4 میلیون دلار تأسیس کند.

  • InterHarvest is a subsidiary of United Brands.


    InterHarvest یکی از شرکت های تابعه United Brands است.

  • Under our law a subsidiary can go bankrupt and normally the parent company will not be liable for its debts.


    طبق قانون ما، یک شرکت تابعه می تواند ورشکست شود و به طور معمول شرکت مادر مسئولیتی در قبال بدهی های خود نخواهد داشت.

  • Lowe is part of the Lowe Group one of the three large subsidiaries of Interpublic.


    Lowe بخشی از Lowe Group، یکی از سه شرکت بزرگ تابعه Interpublic است.

  • Buying back the subsidiary will cost the last twelve months in sales times a factor of 0.75 to 1.5.


    بازخرید شرکت فرعی در دوازده ماه گذشته در زمان فروش ضریب 0.75 تا 1.5 هزینه خواهد داشت.

  • The subsidiary has 50 offices around the country.


    این شرکت تابعه دارای 50 دفتر در سراسر کشور است.

  • The stated intention of the Eleventh Directive is to harmonise the laws relating to subsidiaries and branches.


    هدف مندرج در بخشنامه یازدهم، هماهنگ سازی قوانین مربوط به شرکت های تابعه و شعب است.

example - مثال
  • subsidiary information


    اطلاعات فرعی

  • a subsidiary matter


    یک موضوع فرعی

  • I'm taking history as a subsidiary subject (= one that is not studied in as great depth as a main subject).


    من تاریخ را به عنوان یک موضوع فرعی در نظر می‌گیرم (= موضوعی که به اندازه یک موضوع اصلی به عمق مطالعه نشده است).

  • a subsidiary role/factor


    نقش/عامل فرعی

  • All the major record companies had subsidiary labels under their control.


    همه شرکت‌های بزرگ ضبط، برچسب‌های فرعی تحت کنترل خود داشتند.

  • a banking/foreign subsidiary


    یک شرکت تابعه بانکی/خارجی

  • a majority-owned/wholly owned subsidiary


    یک شرکت تابعه با مالکیت اکثریت/تمام مالکیت

  • California First Bank is a 77%-owned subsidiary of Bank of Tokyo.


    کالیفرنیا فرست بانک یک زیرمجموعه 77 درصدی بانک توکیو است.

  • The company yesterday said its strategy is to grow subsidiary businesses for future sale.


    این شرکت دیروز اعلام کرد استراتژی خود این است که مشاغل زیرمجموعه را برای فروش آینده توسعه دهد.

  • Psychometric tests used at interview are not always accurate and only provide subsidiary information.


    تست های روان سنجی مورد استفاده در مصاحبه همیشه دقیق نیستند و فقط اطلاعات فرعی را ارائه می دهند.

  • The group wants the protocol to be subsidiary to the WTO.


    این گروه می خواهد که پروتکل تابع سازمان تجارت جهانی باشد.

synonyms - مترادف
  • secondary


    ثانوی

  • subordinate


    تابع

  • ancillary


    فرعی

  • auxiliary


    کمکی

  • supplementary


    مکمل


  • جزئی

  • lesser


    کمتر

  • subservient


    لوازم جانبی

  • accessory


    پیرامونی

  • peripheral


    اضافی

  • supplemental


    پایین تر


  • جوان


  • پشتیبان گیری


  • کمک کننده


  • وابسته

  • backup


    خدمتکار

  • contributory


    وثیقه

  • appurtenant


    کمک کردن

  • attendant


    موضوع

  • collateral


    دستیار

  • adjuvant


    خراج

  • assisting


    درجه دوم


  • سطح پایین تر


  • کمانچه دوم

  • aiding


    درجه پایین تر

  • tributory


    مشایعت

  • second-class


  • lower-level


  • second-fiddle


  • lower-grade


  • accompanying


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

aflutter

لغت پیشنهادی

apnea

لغت پیشنهادی

bouffant