agreed
agreed - موافقت کرد
adjective - صفت
UK :
US :
طرح توافق شده، قیمت، ترتیب و غیره یکی از مواردی است که مردم در مورد آن بحث کرده و پذیرفته اند
برای بررسی اینکه آیا کسی موافق است یا برای نشان دادن اینکه شما موافق هستید استفاده می شود
accepted
پذیرفته شده
اگر دو یا چند نفر موافق باشند، نظرشان یکسان است
accepted or approved
پذیرفته یا تایید شده است
For the first half of the meeting the division was split into two large committees to work through the agreed agenda.
در نیمه اول جلسه، این بخش به دو کمیته بزرگ تقسیم شد تا در دستور کار مورد توافق کار کنند.
But gradually a mutual respect based on agreed boundaries for each other's territory and mutual usefulness, built up.
اما به تدریج احترام متقابل بر اساس مرزهای توافق شده برای قلمرو یکدیگر و سودمندی متقابل ایجاد شد.
قرارداد هشت روزه یک روش توافق شده در جامعه در طول سال جاری بوده است.
The prisoners can each be sure of benefiting if they have a previously agreed pact never to confess, whatever the circumstances.
هر یک از زندانیان می توانند مطمئن باشند که از منفعتشان برخوردار خواهند شد، در صورتی که از قبل پیمانی داشته باشند که هرگز اعتراف نکنند، صرف نظر از شرایط.
قیمت توافقی برای گندم
Each order for goods or services then gives rise to a separate contract subject to the agreed terms.
سپس هر سفارش برای کالا یا خدمات منجر به یک قرارداد جداگانه، مشروط به شرایط توافق شده می شود.
An agreed time for finishing each session can be an advantage although this too must be flexibly interpreted.
زمان توافق شده برای پایان هر جلسه می تواند یک مزیت باشد، اگرچه این نیز باید به طور انعطاف پذیر تفسیر شود.
همه آنها در زمان و مکان توافق شده ملاقات کردند.
آیا همه ما در این مورد توافق داریم؟
قرار شد (که) جلسه دیگری برگزار کنیم.
به طور موقت موافقت شد که تاریخ 12 اوت باشد.
به طور کلی توافق شده است که بودجه بیشتری برای آموزش مورد نیاز است.
ما باید به قیمت توافق شده پایبند باشیم.
پس ما ساعت 5.30 همدیگر را ملاقات خواهیم کرد، آیا می توانیم؟ موافق (= بله).
آیا همه ما (در مورد آن) توافق داریم؟
قرارداد توافق شده همچنین یک رکورد جدید در تصاحب بانک های آمریکایی توسط خارجی ها به شمار می رود.
an agreed price/time/date
قیمت/زمان/تاریخ توافق شده
established
ایجاد
fixed
درست شد
settled
مستقر شده
arranged
ترتیب داده شده است
approved
تایید شده
contracted
قرارداد
decided
تصمیم گرفت
داده شده
granted
اعطا شده
guaranteed
تضمین
definite
قطعی
predetermined
از پیش تعیین شده
stipulated
مقرر شده است
تنظیم
prearranged
مشخص
determined
تجویز شده است
prescribed
مشخص شده
specified
برنامه ریزی شده
planned
برنامه ریزی شده است
scheduled
اختصاص داده شده است
allotted
اظهار داشت
preset
توصیه شده
stated
chosen
recommended
تعیین شده است
chosen
منصوب
designated
حکم کرد
appointed
منصوب شد
decreed
پایدار
ordained
confirmed
indefinite
نامعین
negotiable
قابل مذاکره
متغیر
ترتیب داده شود
در هوا
unsettled
بی قرار
undetermined
نامشخص
unresolved
حل نشده
undecided
تصمیم نگرفتم
uncertain
نا معلوم
debatable
قابل بحث
pending
انتظار
unsure
نامطمئن
doubtful
مشکوک
ناشناخته
questionable
سوال برانگیز
vague
مبهم
iffy
ناخوشایند
unfinished
ناتمام
chancy
شانس
dicey
دیس
dodgy
خجالتی
باز به سوال
در شک
in limbo
در برزخ