breakaway
breakaway - جدا شده
adjective - صفت
UK :
US :
a situation in which some people leave a group or organization after a disagreement and start a new group or organization
وضعیتی که در آن عده ای پس از اختلاف یک گروه یا سازمان را ترک کرده و گروه یا سازمان جدیدی را راه اندازی می کنند
تغییر از روش معمول یا پذیرفته شده برای انجام کاری
عمل جدایی از یک گروه، به ویژه به دلیل اختلاف نظر
in the sport of cycle racing (= racing on bicycles), a rider or a small group of riders that goes ahead of the main group and tries to keep at a distance from it or an occasion when this happens
در ورزش دوچرخهسواری (= مسابقه با دوچرخه)، سوار یا گروه کوچکی از سواران که جلوتر از گروه اصلی میروند و سعی میکنند از آن فاصله بگیرند، یا موقعیتی که این اتفاق میافتد.
in many team sports such as football basketball and hockey, the action of running or moving ahead of all the other players towards the goal
در بسیاری از ورزش های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال و هاکی، دویدن یا حرکت جلوتر از سایر بازیکنان به سمت هدف
independent after leaving another group
مستقل پس از ترک گروه دیگر
جمعه شب، او یک دانک جدایی را از دست داد.
The revenue-neutral requirement was included in state law in 1992 by financially strapped counties worried that breakaway efforts would be money-driven.
الزامات درآمد خنثی در قانون ایالتی در سال 1992 توسط کشورهایی که از نظر مالی در تنگنا قرار داشتند، گنجانده شد که نگران این بودند که تلاشهای جداییآمیز بر مبنای پول باشد.
But during this season which has failed to turn up one bona fide breakaway hit it seems harder than ever.
اما در طول این فصل، که نتوانسته یک موفقیت واقعی را به دست بیاورد، سخت تر از همیشه به نظر می رسد.
Feb. 23-Chechen nationalists plan to hold mass demonstrations in Grozny, capital of the breakaway republic.
23 فوریه- ناسیونالیست های چچنی قصد دارند تظاهرات گسترده ای را در گروزنی، پایتخت این جمهوری جدایی طلب برگزار کنند.
McElroy has the breakaway speed that seems to have eluded Hearst since knee surgery during his rookie season.
مکالروی سرعت جداییاش را دارد که به نظر میرسد هرست از زمان جراحی زانو در فصل تازهکارش از او دوری کرده است.
a breakaway faction/group/section
یک جناح/گروه/بخش جدا شده
a breakaway republic
یک جمهوری جدا شده
انجمن ورزش اجتناب ناپذیر جدایی از سوی باشگاه های نخبه را پذیرفت.
این گروه جدا شده یک حزب سیاسی جدید تشکیل داد.
پلوتون معمولاً قبل از خط پایان به جدایی می رسد.
Without radio contact if a group breaks away from the peloton the riders usually don't know who is in the breakaway.
بدون تماس رادیویی، اگر گروهی از پلوتون جدا شوند، سواران معمولاً نمیدانند چه کسی در جداکننده است.
کمی قبل از اولین صعود یک جدایی وجود داشت.
جداییهای انفرادی تقریباً هرگز موفق نیستند.
سوارکاران جدا شده به اندازه کافی جلوتر بودند که امید به پیروزی داشتند.
او در جدایی گل زد.
آنها در حال حاضر بازیکنان خوبی دارند که در جدایی بسیار سریع هستند.
بلافاصله پس از آن، او یک گل درخشان دیگر را به ثمر رساند.
a breakaway republic/territory
یک جمهوری/منطقه جدا شده
rebel
شورشی
dissenting
مخالف
secessionist
تجزیه طلب
revolutionary
انقلابی
schismatic
تفرقه افکن
splinter
ترکش
heretical
بدعت گذار
insurgent
سرکش
rebellious
جدا شدن
seceding
جدایی طلب
separatist
مرتد
apostate
نافرجام
insubordinate
جایگزین
insurrectionary
خود مختار
mutinous
مستقل
renegade
غیر همسو
جداگانه، مجزا
autonomous
غیر مرتبط
هترودکس
nonaligned
ناراضی
ناسازگار
unconnected
جدلی
dissident
جناحی
heterodox
درگیری
dissentient
بحث برانگیز
discordant
divisive
polemical
factional
clashing
mainstream
مسیر اصلی
orthodox
ارتدکس
unified
متحد شده است
