dent

base info - اطلاعات اولیه

dent - فرورفتگی

verb - فعل

/dent/

UK :

/dent/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dent] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The back of the car was badly dented in the collision.


    در این برخورد قسمت عقب خودرو به شدت آسیب دیده است.

  • The car was quite badly dented on one side.


    ماشین از یک طرف به شدت ضربه خورده بود.

  • It seemed that nothing could dent his confidence.


    به نظر می رسید که هیچ چیز نمی تواند اعتماد او را خدشه دار کند.

  • The experience failed to dent her confidence.


    این تجربه نتوانست اعتماد او را خدشه دار کند.

  • Being turned down for the job dented his pride quite badly.


    رد شدن برای این کار غرور او را به شدت تضعیف کرد.

  • Cheap goods from overseas could severely dent the company's sales.


    کالاهای ارزان از خارج از کشور می تواند فروش شرکت را به شدت کاهش دهد.

  • a dent in the door of a car


    فرورفتگی در درب ماشین

  • I dropped a hammer on the floor and it dented the floorboard.


    چکشی را روی زمین انداختم و آن تخته کف را فرو کرد.

  • His confidence was badly dented when he didn't get the job.


    وقتی این کار را نگرفت، اعتماد به نفس او به شدت تضعیف شد.

  • She ran into my car and put a dent in it.


    او به ماشین من دوید و در آن فرو رفت.

  • I dented the table with my hammer.


    میز را با چکش فرو کردم.

synonyms - مترادف

  • افسردگی

  • hollow


    توخالی

  • indentation


    تورفتگی

  • pit


    گودال

  • dint


    رنگ کردن

  • dip


    شیب

  • concavity


    تقعر

  • dimple


    گودی

  • crater


    دهانه

  • cavity


    حفره


  • سوراخ


  • احساس؛ عقیده؛ گمان

  • indenture


    قرارداد

  • recess


    فرورفتگی

  • trough


    از طریق

  • ding


    دینگ

  • con-cavity


    کاواک

  • crenel


    کرنل

  • embrasure


    در آغوش گرفتن

  • furrow


    شیار

  • scallop


    گوش ماهی


  • فرو رفتن

  • excavation


    حفاری


  • جیب

  • scoop


    اسکوپ


  • علامت

  • cleft


    شکاف

  • basin


    حوضه

  • vacuity


    خلأ

  • void


    خالی

  • pothole


    چاله

antonyms - متضاد
  • bulge


    برآمدگی

  • camber


    کمبر

  • convexity


    تحدب

  • jut


    پرت کردن

  • projection


    طرح ریزی

  • protrusion


    متورم شدن

  • protuberance


    دست انداز

  • overhang


    توده

  • swell


    قوز

  • bump


    تپه

  • lump


    تورم

  • hump


    جامد

  • mound


    رشد

  • swelling


    برجستگی


  • برافروختگی


  • اتساع

  • prominence


    اضافی

  • intumescence


    غبغب

  • outgrowth


    دفع

  • distention


    غده

  • excess


    طوفان

  • gibbosity


    کفگیرک

  • excrescence


    کوه

  • tuberosity


    دستگیره

  • tumescence


    بسته

  • carbuncle


    tumefaction


  • ضعف

  • knob


  • closure


  • tumefaction


  • weakness


لغت پیشنهادی

buffet

لغت پیشنهادی

blue-chip

لغت پیشنهادی

uninterested