buddy
buddy - رفیق
noun - اسم
UK :
US :
یک دوست
با مرد یا پسری صحبت میکردم، مخصوصاً با پسری که نمیشناسید
کسی که به کسی که بیماری یا مشکلی دارد کمک دوستانه می کند
کسی که با شما فعالیتی انجام می دهد تا بتوانید همدیگر را حمایت و تشویق کنید
هنگام صحبت با یک مرد استفاده می شود، گاهی اوقات به صورت دوستانه اما اغلب زمانی که شما اذیت می شوید
توسط یک بزرگسال که با یک پسر جوان به روشی دوستانه و مهربان صحبت می کند استفاده می شود
یک دوست نزدیک
مونت و یکی از دوستانش، جک اسمیت، از سیدنی، اوهایو، برای تماشای دریا به عرشه بالایی قدم زدند.
و مقابله با شیاطین تولید شده توسط کامپیوتر با یک دوست، سرگرم کننده تر از بازی کردن به تنهایی بود.
تیموتی مک وی و دو دوست ارتش متهم هستند.
همه اینها دست در سراسر آب است و بیایید با هم رفیق باشیم.
بعد از آن بحث کمتری وجود داشت، اما این دو بازیگر هرگز با هم دوست نشدند و دیگر هرگز با هم کار نکردند.
There was less arguing after that but the two actors never became bosom buddies and never worked together again.
هی، رفیق! آیا این ماشین شماست؟
اما خوب دست به کار شو، رفیق.
او یکی از دوستان مایک است.
او با تعدادی از دوستان دبیرستانی خود خارج از خانه بسکتبال بازی می کند.
برام مهم نیست رفیق نظرت چیه
شما می توانید دوستان خود را منفجر کنید و همزمان آنها را به صورت کلامی طعنه بزنید.
چشمک معمولی از شما، سلام شاد از طرف رفیقتان، لبخندهای شما را به رسمیت شناختن از طرف همکارانتان.
The casual wink from you the cheery salute from your buddy, the you-rascal-you smiles of recognition from your workmates.
یکی از دوستان قدیمی دانشگاهی من
Howard and Mick were drinking buddies.
هوارد و میک در حال نوشیدن رفقا بودند.
رفقای خوبی بودیم
من دوست دارم شما با یکی از دوستان قدیمی من در دانشگاه ملاقات کنید.
راننده پرسید: رفیق کجا؟
مدرسه از یک سیستم دوستان برای جفت کردن افراد تازه وارد با دانش آموزان بزرگتر استفاده می کند.
رفیق رانندگی او در مشکل بود.
من و باب سالهاست که با هم دوست هستیم.
ما یک سیستم دوستانه برای حمایت از بیماران الکلی در حال بهبودی اجرا می کنیم.
We became workout buddies.
ما رفیق های تمرینی شدیم.
یک دوست مطالعه
بنوش و برو خونه رفیق
اونجا حالت خوبه رفیق؟
ما دوستان خوبی بودیم و کارهای زیادی با هم انجام دادیم.
دوست
pal
رفیق
mate
قابل اعتماد
chum
صمیمی
confidant
همراه و همدم
intimate
محرم
companion
آشنا
comrade
شخص همکار و زیردست
confidante
تفنگدار
وابسته
crony
همبازی
amigo
شریک
compadre
همتا
sidekick
تغییر نفس
musketeer
همکار
جفت روح
playmate
پسر خانه
داداش
مخالف
alter ego
برادر
co-worker
مرد اصلی
co-mate
رفیق سینه
soul mate
متحد
homeboy
آشنایی
bro
oppo
bosom buddy
acquaintance
دشمن
foe
حریف
غریبه
آنتاگونیست
antagonist
رقیب
rival
دشمنی
adversary
بدخواه
nemesis
دشمن اصلی
detractor
مخالف
archenemy
مخالفت
opposer
همبستگی
رقابت
خائن
corrival
خارجی
مرشد
betrayer
رئیس
foreigner
بدترین دشمن
mentor
دوست دختر
خصومت آمیز
worst enemy
رزمنده
مهاجم
hostile
حمله کننده
challenger
مدعی
combatant
طرف مقابل
assailant
حزب خصمانه
attacker
contender
opposing side
hostile party
