biting
biting - گاز گرفتن
adjective - صفت
UK :
US :
باد گزنده به طرز ناخوشایندی سرد است
انتقاد گزنده، اظهار نظر و غیره بی رحمانه یا بی رحمانه است
برای توصیف هوای بسیار سرد استفاده می شود، به خصوص زمانی که باعث درد فیزیکی شما شود
برای توصیف کلمات یا افرادی استفاده می شود که از کسی یا چیزی انتقاد می کنند، معمولاً به روشی ناخوشایند
شدید و ناخوشایند؛ آنقدر قوی که صدمه بزند
If you describe a remark as biting, you mean that it was strongly critical often accurate and likely to hurt someone’s feelings
اگر سخنی را گزنده توصیف می کنید، به این معناست که به شدت انتقادی، اغلب دقیق و احتمالاً به احساسات کسی آسیب می رساند.
Its good insulating properties mean that the young emerging plants in the spring are saved from the worst of the biting cold.
خواص عایق خوب آن به این معنی است که گیاهان جوان در فصل بهار از بدترین سرمای گزنده نجات می یابند.
Sunny conditions in temperatures below zero can suddenly turn to biting conditions in a strong headwind.
شرایط آفتابی در دمای زیر صفر می تواند به طور ناگهانی در یک باد مخالف شدید به شرایط گزنده تبدیل شود.
If the adventurers try to reach location 14 they will have to pass scores of biting faces and clutching hands.
اگر ماجراجویان سعی کنند به مکان 14 برسند، باید از تعداد زیادی صورت گاز گرفتن و دست های چنگ زده عبور کنند.
دونالد عاشق گاز گرفتن پاروها، پاشیدن و واژگون کردن مردم و هل دادن قایق ها به اطراف بود.
All the biting pests above can be controlled by planned, routine repeat spraying with systemic insecticides.
تمام آفات گزنده فوق را می توان با سمپاشی برنامه ریزی شده، روتین و مکرر با حشره کش های سیستمیک کنترل کرد.
biting sarcasm
کنایه گزنده
باد گزنده برف را از جلوی خود می راند، به طوری که به نظر می رسید کل دیل در یک غبار خاکستری گم شده بود.
There was a biting wind from the right which made all the dead winter stems rattle and rustle feverishly.
باد گزندهای از سمت راست میوزید که همه ساقههای مرده زمستانی را به لرزه در میآورد و خشخش میکند.
piercing
سوراخ کردن
bitter
تلخ
خام
freezing
انجماد
penetrating
نافذ
تیز
arctic
قطب شمال
cutting
برش دادن
harsh
خشن
icy
یخی
nipping
نیش زدن
chill
سرد شدن
frigid
منجمد
glacial
یخبندان
stinging
سرد
chilly
یخ زده
سرد یخی
frosty
سوختگی
frozen
زیرک
icy-cold
هوشمند سازی
blighting
winteryUK
keen
WintryUS
shrewd
به شدت سرد
smarting
ژلید
winteryUK
تنبل
wintryUS
پارکی
bitterly cold
تاریک
gelid
nippy
parky
bleak
balmy
ملایم
bland
آرام
calm
داغ
نوع
خوب
دلپذیر
pleasant
شیرین
خفیف
mild
آرامش بخش
gentle
کدر
soothing
تعارفی
dull
احمق
complimentary
چاپلوس
در حد متوسط
flattering
بی مزه
بلا
tasteless
قابل قبول
blah
خوش
agreeable
ضعیف
pleasing
صریح
گرم
blunt
نرم
insipid
صاف
zestless
محبت آمیز
پایه ای
غیر هوشمند
kindly
unintelligent
