orthodoxy
orthodoxy - ارتدکس
noun - اسم
UK :
US :
ایده یا مجموعه ای از ایده ها که توسط اکثر مردم به عنوان صحیح و درست پذیرفته شده است
باورهای عمومی پذیرفته شده جامعه در یک زمان خاص
باورهای سنتی یک گروه مذهبی یا حزب سیاسی
میزان اعتقاد شخصی به عقاید مذهبی یا سیاسی سنتی
There were local differences between the practice of the different churches long after there was a semblance of conformity and orthodoxy.
تفاوتهای محلی بین عملکرد کلیساهای مختلف مدتها پس از اینکه ظاهری از همنوایی و ارتدکس وجود داشت، وجود داشت.
This new sort of avant-garde promotes, not heterodoxy and modernist autonomization, but orthodoxy and dis-autonomization.
این نوع جدید آوانگارد، نه خودگردانی هترودوکسی و مدرنیستی، بلکه ارتدوکسی و عدم خودمختاری را ترویج می کند.
This much is social democratic orthodoxy.
این همان ارتدوکس سوسیال دمکراتیک است.
Although the aims of these events were far from revolutionary, they gave the supporters of Francoist orthodoxy particular pause.
اگرچه اهداف این رویدادها دور از انقلاب بود، اما به حامیان ارتدوکس فرانکوئیستی مکث خاصی داد.
The militancy of sectarian party orthodoxy is fused with the militancy of rebellion against personal oppression.
ستیزه جویی ارتدوکسی حزبی فرقه ای با ستیزه جویی شورش علیه ستم شخصی آمیخته شده است.
فمینیست های اولیه ارتدوکس اجتماعی و سیاسی زمان خود را به چالش کشیدند.
The inculcation of political orthodoxy and instruction of a more coercive nature was left strictly in the hands of the Party.
تلقین ارتدوکس سیاسی و آموزش ماهیت قهری تر به شدت به دست حزب سپرده شد.
بازگشت به ارتدوکس سیاسی نیز باعث کاهش فساد نشده است.
یک اقتصاددان که علیه ارتدوکس مالی فعلی بحث می کند
سخنرانی ای که ارتدوکس اقتصادی حاکم را به چالش می کشد
ارتدوکس اقتصادی کنونی بازار آزاد و تجارت بی ضابطه است.
او مدافع سرسخت ارتدکس کاتولیک است.
ارتدوکس بودن او توسط کشیش محله اش به طور جدی مورد تردید قرار گرفت.
doctrine
دکترین
باور
creed
عقیده
dogma
عقیده تعصب آمیز
درس دادن
tenet
اصل
canon
کانون
قرارداد
محکومیت
credo
اندیشه
نظر
تئوری
چشم انداز
تمرین
دستور
سفارشی
precept
ایمان
دین
سنت
خرد دریافت کرد
باور پذیرفته شده
received wisdom
دیدگاه پذیرفته شده
accepted belief
نگرش غالب
accepted view
اصل ایمان
prevailing attitude
ایدئولوژی
فلسفه
ideology
قانون
کد
اصول
tenets
