assertive
assertive - اظهار کننده
adjective - صفت
UK :
US :
با اعتماد به نفس رفتار کنید تا مردم متوجه شما شوند
با اعتماد به نفس رفتار کنید تا مردم به نظرات و ایده های شما گوش دهند
کسی که قاطعانه رفتار می کند با اعتماد به نفس رفتار می کند و از گفتن آنچه می خواهد یا اعتقاد دارد نمی ترسد.
با اعتماد به نفس رفتار کنید و قادر به بیان مستقیم آنچه می خواهید یا اعتقاد دارید
با اعتماد به نفس رفتار کنید و از گفتن آنچه می خواهید یا اعتقاد دارید نترسید
an assertive, ambitious woman
یک زن قاطع و جاه طلب
او بزرگ، بلوند، قاطع و تهاجمی است.
این یک رویکرد قاطعانه برای تأثیرگذاری است.
His lovemaking was different this time more intense more assertive as if he was trying to exert some power over her.
عشق ورزی او این بار متفاوت بود، شدیدتر، قاطعانه تر، گویی می خواست بر او قدرت اعمال کند.
They wanted to be practical shrewd, assertive, dominating, competitive critical and self-controlled.
آنها می خواستند عملی، زیرک، قاطع، سلطه جو، رقابتی، انتقادی و خودکنترل باشند.
این دوره به زنان کمک می کند تا بیاموزند که چگونه در محل کار قاطعیت بیشتری داشته باشند.
خیابان Auburn از ساختمان قاطع لامپون، الگوی یک فضای عمومی کوچک مدرن است.
جک شخصیت بسیار قاطعی دارد.
صدای رپ قاطعانه روی در بود.
اما در قاطعیت بودن، او آدم خوبی نیست.
شما باید تلاش کنید و قاطعانه تر باشید.
assertive behaviour
رفتار قاطعانه
مردم امروز در مطالبات خود برای عدالت اجتماعی قاطع تر هستند.
او تصمیم گرفت رویکرد قاطع تری اتخاذ کند.
سیاست خارجی قاطعانه جدیدی در کاخ سفید وجود داشت.
آنها آموزش می بینند که چگونه قاطعیت داشته باشند نه تهاجمی.
اگر واقعاً ارتقاء را می خواهید، باید قاطعانه تر باشید.
این نگرش قاطعانه و مطمئن است که به رشد کسب و کار کمک می کند.
او از قاطعیت با کارکنانش نمی ترسد.
آنها مراقب خواهند بود تا ببینند آیا داوطلبان در طول مصاحبه شغلی قاطعانه رفتار می کنند یا خیر.
بسته های آموزشی شامل دوره های قاطعیت و مهارت های مدیریتی است.
forceful
نیرومند
vigorous
قوی
dynamic
پویا
energetic
پر انرژی
خشونت آمیز
strenuous
سخت
emphatic
تاکیدی
vehement
شدید
muscular
عضلانی
resounding
طنین انداز
خشن
determined
مشخص
domineering
سلطه گر
authoritative
معتبر
commanding
فرمان دادن
غالب
demanding
مطالبه گر
overbearing
مغلوب
full-blooded
پر خون
پررنگ
bold
قدرتمند
غیرتمند
zealous
در صورت تو
in-your-face
زورگو
pushy
مطمئن
potent
پر جنب و جوش
اصرار دارد
feisty
جاه طلب
insistent
محکم
ambitious
nonassertive
بی ادعا
nonemphatic
غیر تاکیدی
unemphatic
بی تاکید
unambitious
بی جاه طلب
unassertive
غیر سازمانی
unenterprising
بی تفاوت
apathetic
بی جاه طلبی
ambitionless
ضعیف
feeble
غیر تهاجمی
unaggressive
تنبل
غیر مشتاق
lazy
منفعل
unenthusiastic
آرام
passive
بي تفاوت
laid-back
بی حال
indifferent
بی انگیزه
lethargic
نیمه دل
unaspiring
بی عاطفه
half-hearted
گاه به گاه
dispassionate
مطیع
casual
فقیر
nonchalant
pococurante
submissive
ناامید
lackadaisical
فشار کم
pococurante
مشتاق
unmotivated
از خود راضی
dispirited
آسان
low-pressure
enervated
complacent