awe

base info - اطلاعات اولیه

awe - هیبت

noun - اسم

/ɔː/

UK :

/ɔː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [awe] در گوگل
description - توضیح

  • احساس احترام زیاد و دوست داشتن کسی یا چیزی


  • اگر از کسی یا چیزی متحیر شوید، نسبت به او احترام و علاقه زیادی دارید و اغلب کمی از او می ترسید.


  • احساس احترام زیاد که گاهی با ترس یا تعجب آمیخته می شود


  • باعث ایجاد احساس ترس در کسی شود


  • احساس احترام زیاد که معمولاً با ترس یا تعجب آمیخته می شود

  • If something is awe-inspiring, it causes you to admire or respect it a lot


    اگر چیزی مایه هیبت باشد، باعث می شود که آن را تحسین کنید یا به آن احترام زیادی بگذارید

  • I felt the wonder and awe of the first European explorers who looked at the mountain.


    من شگفتی و هیبت اولین کاشفان اروپایی را که به کوه نگاه کردند، احساس کردم.

  • Around Salomon no tone but awe was used when he was discussed.


    در اطراف سالومون هیچ لحنی جز هیبت به کار نمی رفت که درباره او صحبت می شد.

  • That they are prepared to take on board such a past one must hold in awe.


    اینکه آنها آماده پذیرش چنین گذشته ای هستند، باید با هیبت خود را حفظ کرد.

  • I felt a peculiar apprehension, and sensed the woodland spirits of which Mme Guérigny lived in awe.


    من یک دلهره عجیب و غریب را احساس کردم و ارواح جنگلی را حس کردم که خانم گوئرینی با هیبت در آن زندگی می کرد.

  • Gillette turned to me in awe.


    ژیلت با تعجب به سمت من برگشت.

  • Most people stand in awe of these agglomerations of power admit their inability to fight them and submit.


    بیشتر مردم از این انباشته های قدرت می ترسند، ناتوانی خود را در مبارزه با آنها اعتراف می کنند و تسلیم می شوند.

  • The shape must be observed, and understood, and joined in an act of awe and worship.


    شکل را باید مشاهده کرد و فهمید و در اقدامی پر از هیبت و عبادت به آن پیوست.

  • It made me shiver with a mixture of awe and anticipation.


    با ترکیبی از هیبت و انتظار لرزیدم.

example - مثال
  • awe and respect


    هیبت و احترام

  • awe and wonder


    هیبت و شگفتی

  • He speaks of her with awe.


    او با هیبت از او صحبت می کند.

  • ‘It's magnificent,’ she whispered in awe.


    او با هیبت زمزمه کرد: بسیار عالی است.

  • While Diana was in awe of her grandfather she adored her grandmother.


    در حالی که دایانا از پدربزرگش می ترسید، مادربزرگش را می پرستید.


  • اکثر مردم او را با هیبتی نگه می دارند.

  • I stared at the clouds, in awe of their beauty.


    به ابرها خیره شدم، در هیبت زیبایی آنها.

  • They experienced a tremendous sense of awe in the cathedral.


    آنها در کلیسای جامع یک حس وحشتناکی را تجربه کردند.

  • What I mostly felt was awe at her achievement.


    چیزی که من بیشتر احساس می کردم این بود که از موفقیت او وحشت داشتم.

  • They gazed in awe at the beauty of the scene.


    آنها با هیبت به زیبایی صحنه خیره شدند.

  • I've always held musicians in awe.


    من همیشه نوازندگان را در حیرت نگه داشته ام.

  • As children we were rather in awe of our grandfather.


    در کودکی ما نسبت به پدربزرگ خود می ترسیدیم.

  • You can't help but stand in awe of (= respect greatly and fear slightly) powerful people.


    شما نمی توانید از افراد قدرتمند (= به شدت به آنها احترام بگذارید و کمی ترسید) خودداری کنید.

  • I was awed but not frightened by the huge gorilla.


    از گوریل عظیم الجثه هول کردم اما نترسیدم.

  • Her paintings have awed and amazed the public for half a century.


    نقاشی های او برای نیم قرن حیرت و حیرت عموم را برانگیخته است.

  • The audience was awed into silence by her stunning performance.


    تماشاگران با اجرای خیره کننده او در سکوت فرو رفتند.

  • I was too much in awe of him to address him directly.


    من آنقدر از او می‌ترسیدم که نمی‌توانستم مستقیماً او را خطاب کنم.

  • Niagara Falls is an awe-inspiring sight.


    آبشار نیاگارا منظره ای شگفت انگیز است.

  • The school kids were awed when Doug Flutie, the football star entered the room.


    وقتی داگ فلوتی، ستاره فوتبال وارد اتاق شد، بچه‌های مدرسه شگفت‌زده شدند.

synonyms - مترادف
  • amazement


    شگفتی


  • تعجب

  • astonishment


    حیرت، شگفتی

  • wonderment


    تحسین


  • شوکه شدن

  • admiration


    گیجی


  • احترام

  • stupefaction


    توجه

  • reverence


    عبادت

  • veneration


    سرگشتگی


  • شیفتگی

  • esteem


    کنجکاوی


  • حیرت

  • worship


    شگفت زده کردن


  • شگفت انگیز ایالات متحده

  • bewilderment


    marvellingUK

  • fascination


    مبهوت

  • curiosity


    ناباوری

  • astoundment


    گیج شدن

  • marvel


    غافلگیر کردن

  • marvelingUS


    متعجب

  • marvellingUK


  • perplexity


  • startlement


  • consternation


  • marvelment


  • disbelief


  • incredulity


  • bafflement


  • surprize


  • wondering


antonyms - متضاد
  • contempt


    تحقیر

  • arrogance


    تکبر

  • boldness


    جسارت

  • disrespect


    بی احترامی

  • fearlessness


    نترسی

  • indifference


    بی تفاوتی

  • irreverence


    تمسخر

  • scorn


    آرامش

  • calmness


    خنکی

  • coolness


    بی توجهی

  • disregard


    انتظار


  • آشنایی

  • familiarity


    شادی

  • happiness


    صمیمیت

  • intimacy


    ثبات

  • steadiness


    خونسردی

  • composure


    سرد


  • آرام

  • calm


    کسالت

  • dullness


    بی هیجانی

  • unexcitement


لغت پیشنهادی

bamboo

لغت پیشنهادی

intricacy

لغت پیشنهادی

flurry