bedtime
bedtime - زمان خواب
noun - اسم
UK :
US :
زمانی که معمولاً به رختخواب می روید
زمانی که معمولاً برای خواب به رختخواب خود می روید
زمانی که معمولا شب ها به رختخواب می روید
اگر کودک شما از نوشیدنی قبل از خواب لذت می برد، رد کردن آن بی فایده است.
Children who had never heard a bedtime story and could not write their own names were crammed into classrooms by the dozens.
کودکانی که هرگز داستان قبل از خواب را نشنیده بودند و نمی توانستند نام خود را بنویسند، ده ها نفر در کلاس های درس جمع شدند.
یک روز عصر، پسر از پدر خواست که یک داستان قبل از خواب برای او تعریف کند.
این دارو باید قبل از خواب و اول صبح مصرف شود.
به تماشاگران لبخند می زنم و می گویم که او همیشه موقع خواب این گونه است.
برای حدود 40 ورزشکار مستقر در آبشار کاوا همیشه وقت خواب زودهنگام بود.
It tells us foolish bedtime stories in exchange for our promises to purchase the latest corporate goods and corporate services.
در ازای وعدههای ما برای خرید جدیدترین کالاهای شرکتی و خدمات شرکتی، داستانهای احمقانه قبل از خواب را به ما میگوید.
لوسی، ساعت 7.30 وقت خواب است، این را می دانید.
وقت خواب من گذشته است - واقعاً باید کمی بخوابم.
دیر شده است -- باید تقریباً وقت خواب باشد.
وقت خوابت نیست؟
زمان خواب شما گذشته است
آیا برای من یک داستان قبل از خواب می خوانی؟
یک نوشیدنی قبل از خواب
حالا اسباب بازی هایت را کنار بگذار، وقت خواب است.
ساعت یازده از خواب من گذشته است.
من دوست دارم قبل از خواب یک نوشیدنی گرم بخورم.
او هر شب قبل از خواب برای فرزندانش داستان می خواند.
بیا جوی، وقت خوابت گذشته است.
اطلاع
آگاهی
مشاهده
ادراک
cognition
شناخت
heedfulness
توجه
هوشیاری
alertness
ذهن آگاهی
تبلیغ
mindfulness
دانش
advertence
تشخیص
heed
پاسخگویی
از خواب بیدار
discernment
روشنگری
responsiveness
تحقق ایالات متحده
حساسیت
attentiveness
رعایت
enlightenment
بیداری
احتیاط
apperception
دلهره
تحقق انگلستان
realizationUS
درك كردن
sensibility
cognizance
observance
wakefulness
wariness
apprehension
cognisance
realisationUK