bogie

base info - اطلاعات اولیه

bogie - بوژی

noun - اسم

/ˈbəʊɡi/

UK :

/ˈbəʊɡi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bogie] در گوگل
description - توضیح
  • a bogey


    یک بوگی


  • استفاده از یک ضرب بیشتر از برابر (=تعداد ضربات معمول) برای وارد کردن توپ به سوراخ گلف


  • یک چهارچوب کم روی چرخ ها که زیر وسیله نقلیه دیگری مانند واگن ریلی قرار می گیرد تا بتواند حرکت کند

  • a carriage on a train in which passengers sit


    واگنی در قطاری که مسافران در آن می‌نشینند


  • چیزی که اغلب بدون دلیل باعث ترس در بسیاری از افراد می شود

  • in golf the act of getting the ball into the hole in one shot (= hit) more than par (= the expected number) for that hole


    در گلف، عمل وارد کردن توپ به سوراخ در یک ضربه (= ضربه) بیشتر از برابر (= عدد مورد انتظار) برای آن سوراخ

  • (in golf) to score a bogie for a particular hole


    (در گلف) برای به ثمر رساندن بوژی برای یک سوراخ خاص

  • L - 27-29,31-35 Brush bogie cars.


    L - 27-29،31-35 ماشین های بوژی براش.

  • Billy Tolboys was sitting on a crane bogie with his head buried in his hands.


    بیلی تولبویز روی بوژی جرثقیل نشسته بود و سرش بین دستانش فرو رفته بود.

  • He breaks into a wide smile and a dried bogie snowflakes from his nose down to the ground.


    لبخندی پهن می کند و دانه های برف خشک شده از دماغش تا زمین می ریزد.

  • Therefore the nine bogie cars and a few four wheelers were transferred to Sutton and worked the Mitcham line from there.


    بنابراین، 9 ماشین بوژی و چند چهار چرخ به ساتون منتقل شدند و از آنجا خط میچم را کار کردند.

  • It is all outside frame with vacuum brakes on the rear bogie.


    تمام این فریم بیرونی با ترمزهای خلاء روی بوژی عقب است.

  • In a more mellow mood the bogie will simply play practical jokes.


    با خلق و خوی آرام تر، بوژی به سادگی جوک های عملی می کند.

  • Two bogie cars were not allowed to pass each other on the curve at the top of Ringstead Road.


    دو خودروی بوژی اجازه نداشتند از روی پیچ در بالای جاده رینگستد عبور کنند.

  • Nos. 44 and 48 passed to London Transport still with bogie mounted plough carriers.


    شماره‌های 44 و 48 همچنان با حامل‌های گاوآهن بر روی بوژی به حمل و نقل لندن منتقل شدند.

example - مثال
  • It is believed that an object fell on the track and derailed the bogie.


    گمان می رود که یک شی در مسیر سقوط کرده و بوژی را از ریل خارج کرده است.


  • وقتی از ایستگاه بیرون آمدیم، صدای بسیار غیرعادی را از بوژی زیر قطار می شنیدم.

  • He has raised the bogie of privatization, striking a nationalist chord with many.


    او بوژی «خصوصی‌سازی» را برافراشته است و بسیاری را به وجد آورده است.

  • He fell further behind when he had a bogie at the first hole.


    زمانی که در اولین سوراخ یک بوژی داشت بیشتر عقب افتاد.

  • He bogied three of the last five holes.


    او سه سوراخ از پنج سوراخ آخر را ایجاد کرد.

synonyms - مترادف
  • visitant


    بازدید کننده


  • روح

  • phantom


    فانتوم


  • ظهور

  • apparition


    ترساندن

  • spook


    spectreUK

  • spectreUK


    wraith

  • wraith


    سایه


  • خیال

  • phantasm


    specterUS


  • چشم انداز

  • specterUS


    poltergeist


  • جن

  • poltergeist


    خیال پردازی

  • sprite


    خالی از سکنه

  • fantasm


    متریال سازی انگلستان

  • haunt


    تحقق ایالات متحده

  • materialisationUK


    ابله

  • materializationUS


    پیشگام

  • bogey


    ایدولون

  • revenant


    هت کردن

  • eidolon


    یال ها

  • hant


    دیو

  • manes


    بوگی

  • demon


    بانشی

  • bogeyman


    ظاهر


  • کلپی

  • phantasma


  • banshee



  • kelpie


antonyms - متضاد
  • angel


    فرشته


  • بودن

  • brightness


    روشنایی

  • god


    خداوند


  • سبک


  • واقعیت

  • actuality


    واقعی بودن


  • حقیقت

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • جان دادن

  • animate


    مادی بودن

  • materiality


    شکاف

  • gap


    جسمانی بودن

  • corporeality


لغت پیشنهادی

minuscule

لغت پیشنهادی

bedfellows

لغت پیشنهادی

liaisons