framework
framework - چارچوب
noun - اسم
UK :
US :
a set of ideas, rules, or beliefs from which something is developed, or on which decisions are based
مجموعه ای از ایده ها، قوانین، یا باورهایی که از آنها چیزی ایجاد می شود، یا بر اساس آنها تصمیم گیری می شود
قسمت های اصلی حمایت از یک ساختمان، وسیله نقلیه یا شی
یک ساختار پشتیبان که می توان در اطراف آن چیزی ساخت
سیستمی از قوانین، ایده ها یا باورها که برای برنامه ریزی یا تصمیم گیری در مورد چیزی استفاده می شود
سازه ای که اطراف یا روی آن چیزی ساخته شده است
ایده ها، اطلاعات و اصولی که ساختار یک سازمان یا طرح را تشکیل می دهند
هدف از این قانون ایجاد چارچوبی برای کارفرمایان و اتحادیههای کارگری است.
علومی که مردم در مدرسه می آموزند می تواند چارچوب اساسی را فراهم کند.
چارچوب مفهومی که تولید کرده است به ویژه به بحث در اینجا مربوط است.
The conceptual framework it has produced is particularly pertinent to the discussion here.
مدیریت مدارس در حال تغییر است و تصمیمات باید در چارچوب یک چارچوب مالی اتخاذ شود.
The management of schools is changing and decisions have to be made in the context of a financial framework.
همچنین سعی نکردهایم تصمیم بگیریم که آیا قوانین و دلایل را فقط میتوان در چارچوب هرمنوتیکی ناسازگار با تبیین علّی در نظر گرفت.
Nor have we tried to decide whether rules and reasons can only be considered in a hermeneutic framework incompatible with causal explanation.
یک چارچوب فلزی سفت و سخت از مجسمه پشتیبانی می کرد.
ما به یک چارچوب حقوقی و سیاسی نیاز داریم که برای تجارت مناسب باشد.
هدف این مقاله ارائه چارچوبی ساده برای پرداختن به برخی از این سوالات مغفول مانده است.
The purpose of this paper is to suggest a simple framework in which to address some of these neglected questions.
منطقه مدنی هنوز در چهارچوب آنچه از روایت تاریخی شناخته شده است، مشکلات فراوانی را از لحاظ زمانی ایجاد می کند.
The civil zone still poses many difficult problems of chronology in the framework of what is known of the historical narrative.
چگونه احساس می کنید می توانید مهارت های خود را در چارچوب تیم توسعه دهید؟
در این چارچوب، سیاستهایی که سرمایهگذاری را تشویق میکنند خوب هستند. سیاست هایی که باعث کاهش سود سرمایه گذاری می شود، بد هستند.
In this framework policies that encourage investment are good; policies that make investment less profitable are bad.
بر روی یک چارچوب چوبی ساخته شده است
چارچوب فلزی پیچیده کشتی آشکار شد.
یک چارچوب نظری/مفهومی
این گزارش چارچوبی برای تحقیقات بیشتر فراهم می کند.
ما در حال حاضر در حال بررسی رویکردهای جدید در چارچوب های عمل و تفکر موجود هستیم.
چارچوب اساسی جامعه
یک چارچوب قانونی/قانونی
ما باید یک چارچوب قانونی برای حفاظت از محیط زیست ایجاد کنیم.
ساختار ساختمان / بدن انسان
ساختار اجتماعی جامعه
ساختارهای دستوری یک زبان
ساختار حقوق و دستمزد
به عنوان یک عکاس، شکل و فرم برای او مهمتر از رنگ بود.
تغییرات اخیر در ترکیب نیروی کار
ships of steel construction
کشتی های ساخت و ساز فولادی
این روندی است که ساختار جامعه را تهدید می کند.
قدمت کربنی یک چارچوب زمانی اولیه را در اختیار ما قرار می دهد.
این کمیته در چارچوب اهداف کلی معینی کار خواهد کرد.
نیازهای تک تک مدارس باید در چارچوب وسیع تری در نظر گرفته شود.
مذاکرات نیز خارج از چارچوب مذاکرات مربوط به معاهده انجام شد.
چارچوب قانونی برای حل و فصل اختلافات
چارچوب فولادی یک پل
آنها در چارچوب یک بوروکراسی نظامی عمل می کنند.
این توافق چارچوب و برنامه ای را برای حل و فصل مسائل مشخص می کند.
دستور کار تجارت آینده می تواند چارچوب مهمی برای بازگرداندن رشد پایدار فراهم کند.
Our best chance of preventing such devastating acts of terror is to act within the framework of international law.
بهترین شانس ما برای جلوگیری از چنین اقدامات ویرانگر تروریستی، اقدام در چارچوب قوانین بین المللی است.
فونداسیون ها آماده و اسکلت فولادی برج ساخته شده است.
ساختار
قاب
طرح
سیستم
configuration
پیکربندی
پارچه
ترتیب
سفارش
اساس
ترکیب بندی
ساخت و ساز
outline
طرح کلی
طرحواره
schema
شکل
کادر
cadre
منشور
charter
قانون اساسي
constitution
متن نوشته
زمینه سازی
groundwork
سازمان انگلستان
organisationUK
سازمان ایالات متحده
organizationUS
دستور جلسه
آناتومی
anatomy
زمینه
کادر بندی
framing
آرایش
make-up
برپایی
set-up
استخوان لخت
bare bones
چارچوب مرجع
فرم