orthodoxy

base info - اطلاعات اولیه

orthodoxy - ارتدکس

noun - اسم

/ˈɔːrθədɑːksi/

UK :

/ˈɔːθədɒksi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [orthodoxy] در گوگل
description - توضیح
  • an idea or set of ideas that is accepted by most people to be correct and right


    ایده یا مجموعه ای از ایده ها که توسط اکثر مردم به عنوان صحیح و درست پذیرفته شده است

  • the generally accepted beliefs of society at a particular time


    باورهای عمومی پذیرفته شده جامعه در یک زمان خاص


  • باورهای سنتی یک گروه مذهبی یا حزب سیاسی


  • میزان اعتقاد شخصی به عقاید مذهبی یا سیاسی سنتی

  • There were local differences between the practice of the different churches long after there was a semblance of conformity and orthodoxy.


    تفاوت‌های محلی بین عملکرد کلیساهای مختلف مدت‌ها پس از اینکه ظاهری از همنوایی و ارتدکس وجود داشت، وجود داشت.

  • This new sort of avant-garde promotes, not heterodoxy and modernist autonomization, but orthodoxy and dis-autonomization.


    این نوع جدید آوانگارد، نه خودگردانی هترودوکسی و مدرنیستی، بلکه ارتدوکسی و عدم خودمختاری را ترویج می کند.

  • This much is social democratic orthodoxy.


    این همان ارتدوکس سوسیال دمکراتیک است.

  • Although the aims of these events were far from revolutionary, they gave the supporters of Francoist orthodoxy particular pause.


    اگرچه اهداف این رویدادها دور از انقلاب بود، اما به حامیان ارتدوکس فرانکوئیستی مکث خاصی داد.

  • The militancy of sectarian party orthodoxy is fused with the militancy of rebellion against personal oppression.


    ستیزه جویی ارتدوکسی حزبی فرقه ای با ستیزه جویی شورش علیه ستم شخصی آمیخته شده است.

  • Early feminists challenged the social and political orthodoxy of their time.


    فمینیست های اولیه ارتدوکس اجتماعی و سیاسی زمان خود را به چالش کشیدند.

  • The inculcation of political orthodoxy and instruction of a more coercive nature was left strictly in the hands of the Party.


    تلقین ارتدوکس سیاسی و آموزش ماهیت قهری تر به شدت به دست حزب سپرده شد.

  • Nor has the return to political orthodoxy reduced corruption.


    بازگشت به ارتدوکس سیاسی نیز باعث کاهش فساد نشده است.

example - مثال
  • an economist arguing against the current financial orthodoxy


    یک اقتصاددان که علیه ارتدوکس مالی فعلی بحث می کند

  • a speech that challenges prevailing economic orthodoxy


    سخنرانی ای که ارتدوکس اقتصادی حاکم را به چالش می کشد

  • The current economic orthodoxy is of a free market and unregulated trade.


    ارتدوکس اقتصادی کنونی بازار آزاد و تجارت بی ضابطه است.

  • She is a strict defender of Catholic orthodoxy.


    او مدافع سرسخت ارتدکس کاتولیک است.

  • His orthodoxy began to be seriously questioned by his parish priest.


    ارتدوکس بودن او توسط کشیش محله اش به طور جدی مورد تردید قرار گرفت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • agnosticism


    آگنوستیک

  • disbelief


    ناباوری

  • heterodoxy


    هترودوکسی

  • atheism


    بی خدایی

  • godlessness


    حقیقت


  • سهل انگاری - بی دقتی


  • واقعیت

  • carelessness


    بی توجهی


  • neglect


لغت پیشنهادی

beanbag

لغت پیشنهادی

ballooned

لغت پیشنهادی

crete