tastes
tastes - سلیقه ها
N/A - N/A
UK :
US :
طعم چیزی یا توانایی یک شخص یا حیوان در تشخیص طعم های مختلف
واقعیت دوست داشتن یا لذت بردن از چیزی
مقدار کمی غذا
تایید و علاقه یک فرد به چیزهای خاص
a person's ability to judge and recognize what is good or suitable, especially relating to such matters as art style beauty and behaviour
توانایی یک فرد برای قضاوت و تشخیص آنچه خوب یا مناسب است، به ویژه در رابطه با موضوعاتی مانند هنر، سبک، زیبایی و رفتار.
چیزهایی که یک فرد دوست دارد
یک تجربه کوتاه از چیزی
غذا یا نوشیدنی را در دهان بگذارید تا بفهمید چه طعمی دارد
to have a particular flavour
برای داشتن طعمی خاص
تجربه کردن چیزی برای مدت کوتاهی
a flavor and feeling produced by food or drink in your mouth that tells you what it is and lets you appreciate it or the ability to have this feeling
طعم و احساسی که توسط غذا یا نوشیدنی در دهان ایجاد می شود و به شما می گوید چیست و به شما امکان می دهد از آن قدردانی کنید یا توانایی داشتن این احساس را داشته باشید.
طعم نیز مقدار کمی است
a person’s ability to judge and appreciate what is good and suitable, esp. in art beauty style and behavior
توانایی شخص برای قضاوت و قدردانی از آنچه خوب و مناسب است، به ویژه. در هنر، زیبایی، سبک و رفتار
ذائقه همچنین علاقه یا قدردانی فرد از چیزی است
من عاشق طعم سیر هستم.
Olives are usually an acquired taste (= you only like them after you have become familiar with their taste).
زیتون معمولاً یک طعم اکتسابی است (= فقط پس از آشنایی با طعم آنها دوست دارید).
هنگام سرماخوردگی اغلب حس چشایی خود را از دست می دهید.
او با ذوق هنر و چیزهای زیباتر زندگی از اروپا به خانه آمد.
سس رو بچشید و بگید به نمک نیاز داره.
من واقعاً به ماشینهای جدید علاقهای ندارم - ماشینهای قدیمی بیشتر به سلیقه من هستند (= چیزی که دوست دارم).
او طعم وحشتناکی دارد بنابراین احتمالاً می توانید تصور کنید که خانه او چگونه به نظر می رسد.
سلیقه او در لباس جای کمی دارد.
من ذائقه گران دارم (= چیزهای گران را دوست دارم).
من در تابستان طعم کار اداری را چشیده بودم و همین کافی بود.
این سس را بچشید و به من بگویید که آیا به چاشنی نیاز دارد یا خیر.
این چیه؟ من هرگز طعم آن را نچشیده ام.
این سس طعم عجیبی دارد.
طعم این قهوه شبیه آب ظرفشویی است!
نان مزه پیاز دارد.
هنگامی که طعم تجمل را چشیدید، بسیار سخت است که به چیز دیگری بسنده کنید.
شکر طعم شیرین و لیمو ترش مزه دارد.
من ذائقه ام را برای (= از طعم غذاهای تند) از دست داده ام.
این سس را بچشید و اگر خیلی شور است به من بگویید.
fig. I had a taste of (= I briefly experienced) factory work last summer and I didn’t like it at all.
شکل. تابستان گذشته طعم کار کارخانه (= به طور خلاصه تجربه کردم) را داشتم و اصلاً آن را دوست نداشتم.
باربارا در لباس سلیقه خوب/بد است.
سلیقه من و پسرم در موسیقی بسیار متفاوت است.
قهوه همیشه در صبح طعم خوبی دارد.
این مزه به گونه ای است که انگار / انگار / انگار فلفل در آن است.
امیدوارم بتوانید سیر را بچشید.
این را بچشید (= کمی امتحان کنید) و اگر دوست دارید به من بگویید.
flavorsUS
طعم ایالات متحده
flavoursUK
طعم های انگلستان
savorsUS
savorsUS
savoursUK
savoursUK
relishes
ذوق می کند
tangs
تانگ ها
aftertastes
مزه ها
aromata
عطر
palatableness
خوش طعم بودن
piquancies
تندی
savoriness
بوها
smacks
ساپیدیتی ها
sapidities
ساپورها
sapors
زینگ ها
zests
ادویه ها
zings
گاز گرفتن
spices
تیزی ها
pungencies
تارتنس ها
spicinesses
طعم ها
bites
طعم دهنده ها انگلستان
sharpnesses
طعم دهنده های آمریکا
tartnesses
شوری ها
tastinesses
رایحه ها
flavouringsUK
کام
flavoringsUS
مشت
saltinesses
odoursUK
scents
odorsUS
palates
punches
odoursUK
odorsUS
blandnesses
نرمی ها
insipidities
بی حیایی ها
tastelessnesses
بی مزه ها
dullnesses
کسلی
stalenesses
کهنگی ها
flatnesses
صافی ها
vapidities
پوچی ها
tediousnesses
خسته کننده ها
uninterestingness
بی علاقه بودن
banalities
پیش پا افتاده ها
commonplaceness
رایج بودن
drabnesses
بی قراری ها
drearinesses
دلتنگی ها
drynesses
خشکی ها
familiarities
آشنایی ها
insipidness
بی حیایی
jejuneness
ژژونیت
lifelessness
بی جانی
tediums
پوچی
vapidness
بی رنگی
colorlessness
بی طعمی
flavorlessness
تیره ها
gentilities
ملایمت ها
mildnesses
عقیم بودن
sterileness
عقیمی ها
sterilities
سرگیجه ها
stodginesses
بی هدفی ها
pointlessnesses
رام ها
tamenesses
یکسانی ها
samenesses
بی حوصلگی ها
boredoms